خلاصه داستان سریال کلاغ قسمت ۳۳ + زیرنویس و دوبله
tAiBLTv6TWQ
دیلا میخواهد خودش خبر ازدواج را به خانواده بدهد و از کوزگون میخواهد که شب به ویلا بیاید. دیلا نزد کمیسر میرود. او از اینکه مجبور است کارهایی بکند که خوشش نمیآید ابراز ناراحتی میکند. کمیسر میگوید: « کار درستی کردی، چاره ای نداشتی وگرنه بهرام تورو میکشت. باید کاری کنی که این ازدواج واقعی به نظر بیاد. همه باید فکر کنن که تو شوهرتو دوست داری وگرنه نمیتونی کنار کوزگون توی جمع اونا باشی. باید یه عروسی هم بگیری تا بهرام بیاد.» دیلا اطلاعت میکند و برای دیدن پدرش به زندان میرود. در لحظه ملاقات بخاطر دلتنگی ، رأفت و دیلا یکدیگر را در آغوش میگیرند. دیلا میگوید: « من امروز با کوزگون ازدواج کردم» لبخند روی لبهای رأفت خشک میشود. او کمی بعد به اینکه این ازدواج بخاطر بهرام است پی میبرد و میگوید : « من سیستم بهرام رو خیلی خوب میشناسم. اون تورو مجبور به ازدواج کرده. مثل عروسی من و شرمین» دیلا تکذیب میکند و به دروغ میگوید که این یک ازدواج واقعی است. او میگوید: « من کوزگون رو دوست دارم بابا. با تمام این اتفاقات نتونستم ازش بگذرم. نمیخوان از دستش بدم» رأفت که انتظار شنیدن این حرفها را نداشت، دخترش را طرد میکند. رأفت میگوید: « کاش کوزگون منو میکشت اما دخترمو ازم نمیگرفت. تو هم منو به اون فروختی. منو زیر پات له کردی. تا زمانی که کوزگون توی زندگیته دیگه پدری نداری» رأفت میز ملاقات را ترک میکند و دیلا به دنبالش گریه میکند.
.
جهان با کوزگون تماس میگیرد و حمله ی تعدادی برای آزادی علی را خبر میدهد. او میگوید که کارتال نیز برای نجات علف آمده بود. کوزگون به دیدن کارتال میرود تا دلیل این کارش را بداند. کارتال توضیح میدهد که علی بدهی بیمه را پرداخت کرده و برای اینکه خانواده جبجی به بیلگین ها قرض نداشته باشد، میخواسته سفته ای به علی بدهد اما آن شب دزدیدن علی را دیده و تعقیب کرده. او نمیدانست که این نقشه کوزگون بوده و میخواسته علی را نجات دهد. کارتال حال بدی دارد زیرا به تئو شلیک کرده و او را کشته اَست. علی به کارتال گفته: « تو برای نجات من اومده بودی. من ازت حمایت میکنم. این موضوع رو به هیچکس نگو. کسی نمیفهمه کار تو بوده» به همین خاطر کارتال به برادرش نمیگوید که باعث مرگ تئو شده است.
بورا به جنازه تئو نگاه میکند. او عمیقا ناراحت است و برایش اشک میریزد. زیرا تئو همراه همیشگی اش در مشکلات بوده. علی میگوید که جهان به تئو شلیک کرده است. بورا میخواهد از جهان و کوزگون انتقام بگیرد. او افرادش را به انباری که محل کار کوزگون است میفرستد. وقتی کوزگون وارد انبار میشود، جهان را میبیند که به دار آویخته شده اما زیر پایش صندلی گذاشته اند تا نمیرد. آنها با این کار پیام تهدیدی برای کوزگون به جا گذاشته اند. بورا و افرادش با اسلحه جلو می آیند، بورا موضوع کشته شدن تئو توسط جهان را پیش میکشد. کوزگون میگوید: « وقتی تو کاری که بهت مربوط نیست دخالت میکنی همین میشه» بورا میگوید دیلا و علی به او مربوط هستند. اما دیلا دیگر دیلا جبجی است و وقتی بورا این خبر را میشنود کفری میشود. او میگوید: « همه اینارو تلافی میکنم. کاری میکنم نابودی خانواده ات و عزیزات رو ببینی»
.
قمری دوباره به بیمارستان میرود تا در مورد دستگاه های تنفسی تحقیق کند. او میخواهد به این اطلاعات دست پیدا کند اما مسئول میگوید که فقط تکنسین ها به این اطلاعات دسترسی دارند. آن شب در خانه، دیلا همه را دور خود جمع میکند. او میگوید که با کوزگون ازدواج کرده است. علی پوزخند میزند و گمان میکند که این یک شوخی است. کوزگون وارد ویلا میشود و خبر را تایید میکند. علی با عصبانیت فریاد میزند: « تو عمو شرف رو کشتی، بابامو انداختی زندان. حالا هم خواهرمو ازم گرفتی» سپس رو به دیلا میگوید: « خانواده مونو از هم پاشوندی بس نبود، رفتی باهاش ازدواج کردی. همه اینا تقصیر توعه، جای تو دیگه اینجا نیست. گمشو برو» علی دست دیلا را میگیرد تا او را بیرون بیندازد اما کوزگون مانع میشود و دیلا را از دستان علی نجات میدهد. او میگوید: « دیلا بخاطر محافظت از شما همینجا میمونه و منم بخاطر محافظت از زنم باهاش میمونم» علی نمیتواند این موضوع را هضم کند از این رو اسلحه اش را برمیدارد و به سمت کوزگون نشانه میرود.