خلاصه داستان سریال کلاغ قسمت ۳۲ + زیرنویس و دوبله
۲icvYnsc8I4
مریم پسرش(کوزگون) را در مورد دیلا نصیحت میکند تا دیگر قلب آن دختر را نشکند. کارتال که جهان را تعقیب کرده، زندانی کردن علی در یک انبار بزرگ را میبیند. اطراف انبار بسته است و دری برای داخل شدن کارتال وجود ندارد. او به دوست علی (زکی) زنگ میزند و جریان را میگوید. کارتال میخواهد به او آدرس بدهد اما ناگهان گوشی اش خاموش میشود و حرفش نیمه تمام میماند. بورا به همراه تئو به دنبال ردی از ماشین جهان هستند. اما بورا متوجه میشود که کوزگون قصد بازی دادنشان را دارد و در جایی که ماشین دیده شده، علی را نبرده اند.
زکی به بورا موضوع را خبر میدهد و بورا به تئو دستور پیگیری شماره کارتال را میدهد. زیرا اگر کارتال را پیدا کنند، علی را نیز پیدا میکنند.. دست و پاهای علی و دهانش را بسته اند. او بی قراری میکند و پس از اینکه جهان دهانش را باز کرد، میگوید که باید به دستشویی برود. جهان پوزخندی میزند و میگوید: « داداش ما از این فیلما زیاد دیدیم. دستشویی بری یعنی دردسر. تا صبح تو خودت نگه دار». دیلا تا صبح با فکر این اتفاقات بیدار میماند.
.
صبح روز بعد، دیلا به کوزگون جواب مثبت میدهد. آنها به اداره میروند تا ازدواج شان را ثبت کنند. مراحلی مانند گرفتن عکس و پر کردن اطلاعات انجام میشود. کوزگون میگوید: « نگران نباش وقتی بهرام رو کشتم. طلاق میگیریم. تا اون روز ما جزای همدیگه هستیم» دیلا میگوید که در این ازدواج فقط یک شرط دارد و آن واقعی نشان دادن این ازدواج است. دیلا میخواهد در خانه پدری اش زندگی کنند زیرا اگر خانه را ترک کند، جان خانواده اش در خطر است. کوزگون با سکوت اش، جواب مثبت میدهد.
.
بورا استرس دارد و میخواهد هرچه زودتر علی را پیدا کند تا دیلا مجبور به ازدواج نشود. او به دیلا زنگ میزند و خبر پیدا کردن ردی از علی را میدهد تا دیلا تن به این ازدواج ندهد. دیلا میگوید که هروقت علی را آزاد کردند به او خبر دهند. جهان نگهبانان را برای خوردن صبحانه مرخص میکند. کارتال که وضعیت را مناسب دیده، پنهانی وارد انبار شده و دست و پای علی را باز میکند. اما ناگهان جهان مچ اش را میگیرد و با تفنگ به سمت اش نشانه میرود. علی میگوید: « میدونی این کیه؟ این کارتال برادر کوزگونه» با این حرف ذهن جهان بهم میریزد. ناگهان تئو و آدم هایش به انبار حمله میکنند و به سمت جهان تیراندازی میشود. جهان از در پشتی فرار میکند. تئو با دیدن کارتال به سمت او نیز تیراندازی میکند زیرا گمان میکند برادر کوزگون با او همدست است. علی میخواهد توضیح بدهد که اینطور نیست. اما یکدفعه کارتال برای محافظت از خود به شکم تئو شلیک میکند. علی به بقیه میگوید که جهان به تئو تیر زده و کارتال را دلداری میدهد تا خودش را سرزنش نکند. علی خبر آزادی اش را به بورا میدهد. بورا با خوشحالی سریعا به دیلا زنگ میزند تا خبر موفقیت اش را بدهد. اما گوشی دیلا در دسترس نیست. دیلا و کوزگون وارد اتاق عاقد میشوند. آنها عقدنامه را امضا میکنند و رسماً زن و شوهر میشوند. بعد از عقد، کوزگون دیلا را مسخره میکند زیرا همیشه جلوی او میایستد اما در آخر کوزگون موفق میشود. دیلا میگوید که تمام اینها را تلافی خواهد کرد. او یاد چند روز پیش می افتد. زمانی که حکم رأفت صادر شد و شغل وکالت دیلا به دلیل همدستی با پدرش به تعلیق افتاد، زنی به نام قدرت سزین آمد. آن زن سرکمیسر مبارزه با موادمخدر بود و به دیلا گفت: « برای نجات خانوادت از دنیای خلاف، پیشنهادی دارم. هروقت خواستی باند تبهکاری بهرام آدی وار از هم بپاشه بیا پیشم» روزی که دیلا در خانه بمب ساعتی دید نزد کمیسر رفته و جریان را توضیح داده. قدرت نیز گفته که برای نفوذ به این باند باید مانند آنها شد و به دیلا میگوید که بهتر است کارکردن برای بهرام را شروع کند. پس از اتفاقاتی که بین دیلا و کوزگون افتاد، کمیسر به دیلا میگوید : « باید این ازدواج رو قبول کنی. وگرنه کشته میشی. برای اینکه زنده بمونی و بهرام رو گیر بندازیم باید اینکارو بکنی» دیلا این همکاری را به کسی نگفته و مانند راز پنهانش کرده. او که از انتقام خود مطمئن است، صورت کوزگون را میبوسد و تهدیدش میکند.