در مهمانی، استاد لیلا پیش آنها آمده و با دیدن لیلا میگوید که چحره او آشناست. سپس، یادش می آید که نام او عایشه است. لیلا مقابل کایا سریع میگوید که عایشه دوست او بوده و استاد آنها را اشتباه گرفته است. آنها کمی حرف زده و سپس جدا می شوند. کمی بعد در مهمانی وقتی کایا سراغ احوالپرسی با دیگران می رود، لیلا ناگهان پسر عموی خودش را در مهمانی میبیند. او ترسیده و سریع از مهمانی بیرون می آید. پسر عمویش که او را می‌بینید دنبالش می افتد اما لیلا سوار تاکسی شده و می رود.کایا متوجه نبود لیلا می شود. او همه جا را دنبال لیلا میگردد. سپس از نگهبان می شنود که او با تاکسی رفته است. گوشی لیلا خاموش شده و کایا هرچه تماس میگیرد بی فایده است. شب در خانه هالیت همه سر میز شام هستند. اندر دم درآمده و میخواهد اریم را ببیند اما نگهبان میگوید که او به خواست هالیت اجازه ورود ندارد. اندر عصبی شده و دم در شروع به فریاد زدن کرده و اریم و هالیت را صدا می زند. هالیت عصبی شده و میخواهد دم در برود اما شاهیکا ییعیت را میفرستد تا اندر را بیرون کند.ییعیت پایین رفته و از اندر میخواهد برود. اندر با مهربانی و عجز با او برخورد کرده و اریم را دست او امانت می سپارد. ییعیت از رفتار اندر متعجب می شود. او وقتی بالا می آید با شاهیکا صبحت کرده و میگوید که احساس میکند اندر همه چیز را به یاد دارد و میداند ییعیت پسر اوست، اما شاهیکا انکار کرده و میگوید در چنین صورتی اندر ساکت نمی‌نشست و نمی‌گذاشت ییعیت نزدیک شاهیکا باشد. صبح، شاهیکا در مورد مشکل شرکت از هالیت سوال میکند. او حس میکند که هالیت به کایا شک کرده است، برای همین پیشدستی کرده و میگوید که احساس میکند متین، به عمد این قضیه را گردن کایا می اندازد زیرا از اینکه هالیت وکیلش را عوض کند و با کایا کار کند حسادت میکند.هالیت چنین چیزی را قبول ندارد و از شاهیکا میخواهد که در مسائل کاری او دخالت نکند.در شرکت وقتی کایا می آید، لیلا پیشش رفته و بابت شب گذشته به دروغ به او میگوید که همخانه ای اش مریض شده و او مجبور شده سریع برگردد و گوشی اش نیز خاموش شده. او از کایا معذرت خواهی میکند. کایا حرف او را باور میکند و از او میخواهد که دیگر تکرار نکند.
اندر از ییلدیز میخواهد که پیشش بیاید.او به ییلدیز میگوید که مطمئن است شاهیکا قصد دارد آزمایش دی ان ای بچه او را در بیمارستان عوض کند. برای همین، از ییلدیز میخواهد زودتر تظاهر به درد زایمان کند تا شاهیکا زودتر اقدام به پیاده کردن نقشه اش بکند، تا آنها بتوانند دستش را رو کنند. ییلدیز قبول میکند و به خانه می رود.
اندر تصمیم میگیرد به دفتر کایا برود. او در آنجا لیلا را میبیند و خیلی سرد با او رفتار میکند. لیلا از برخورد او متعجب می شود و خوشش نمی آید. اندر پیش کایا رفته و سعی دارد اعتماد او را جلب کند و از کارهای شاهیکا به او بگوید اما کایا قصد دخالت در مسایل آنها را ندارد.
زهرا و ییعیت و لیلا برای گرفتن کتابهای چاپ شده زهرا به چاپخانه می روند . زهرا از این مسأله به شدت خوشحال است. هالیت و شاهیکا نیز در قایق تفریحی مشغول غذا خوردن هستند. ییلدیز در خانه تنهاست و تظاهر به درد میکند. او از آیسل میخواهد با هالیت تماس بگیرد و بگوید که وقت زایمانش شده است.
خوب امیدواریم از مطالعه خلاصه قسمت ۱۵۲ سریال سیب ممنوعه لذت برده باشی ؛ اگر دوست داشته باشی میتونی برای مطالعه خلاصه قسمت بعدی به صفحه خلاصه قسمت ۱۵۳ سریال سیب ممنوعه مراجعه کنی .
اگر این مطلب براتون مفید بوده اولا باعث خوشحالی گروه آستارا خبر و دوما این که خوشحال میشیم در قسمت نظرات برامون کامنت بزاری و با انرژی که به ما میدید مارو در این راه یاری کنید .
منبع : داستان کامل سریال سیب ممنوعه
خدایی تواین بدبختی این چیه؟اونا ما رو درک میکنن؟برامون ماسک میخرن؟یه ثانیه ناراحت میشن برامون؟یا دنبال اینن که مارو نابود کنن ماهم فیلماشونو باعشق میشینیم نگامیکنیم.بیخیال خدایی
۱_ما نیازی به دلسوزی کسی نداریم گدای ماسک هم نیستیم
۲_این بیماری تو کشورای زیادی شیوع پیدا کرده ترکیه هم مثل ما و بقیه کشورا
۳_فیلم دیدن چه ربطی به بیماری داره؟ مگه اونا مارو مریض کردن؟