خلاصه داستان سیب ممنوعه قسمت ۵۹ + زیرنویس و دوبله

هالیت بخاطر کمبود نقدینگی شرکت، تصمیم به شراکت و قبول سرمایه‌گذاری شرکت‌ جدیدی میگیرد. مدیر او شرکتی را که درخواست سرمایه گذاری داده است معرفی میکند. هالیت تقاضای تحقیق و بررسی می‌کند.
اندر که تصمیم گرفته است از طریق نزدیک شدن به رقیب کاری هالیت، اردم، دوباره او را نسبت به خودش حساس کند، از زهرا به بهانه ای ماشینش را قرض میگیرد و در محلی که ماشین اردم حضور دارد،تصادفی ساختگی درست میکند و به ماشین او برخورد میکند تا بتواند با اردم همکلام شود.او شماره اش را برای جبران خسارات به اردم می دهد و منتظر تماس اوست‌.
شب، زهرا به یک مهمانی می رود. کمال او را می رساند و به درخواست هالیت، علیرغم مخالفت زهرا منتظر او میماند. زهرا با وجود قولی که به پدرش برای نخوردن مشروب داده بود، شب با حالتی خیلی مست برمیگردد و کمال او را به خانه می رساند. زهرا از کمال میخواهد که او را تا اتاقش ببرد. ییلدیز که از خواب بیدار شده است، آنها را میبیند و به خاطر این کار کمال به او گیر میدهد. کمال بعد از خوابیدن زهرا بیرون آمده و ییلدیز را به اتاق دیگری می برد و دوباره به او ابراز احساسات کرده و از او میخواهد که به کمال برگردد. آنها دوباره یکدیگر را می بوسند. هالیت از خواب بیدار شده و وقتی ییلدیز را نمی‌بیند، در خانه دنبال او می‌گردد. ییلدیز و کمال وقتی صدای هالیت را می‌شنوند، هول شده و سریع با صحنه سازی، ماجرا را جمع و جور میکنند و هالیت چیزی نمی‌فهمد.
هیرا به خانه علیهان می رود و وقتی علیهان درگیر کاری است، وارد اتاق او شده و اتفاقی حلقه‌های ازدواجی که علیهان قبل از جدایی از زینب برای خودش و زینب خریده بود را میبیند. او با تصور اینکه حلقه متعلق به اوست، خوشحال می شود.
صبح، زینب و ییلدیز به کافه ی پایین شرکت علیهان می روند تا ییلدیز در مورد دو دلی بخاطر کمال با زینب درد و دل کند. هیرا به کافه آمده و با ذوق در مورد دیدن حلقه ها و تصور پیشنهاد ازدواج علیهان، با زینب صحبت میکند. زینب از شنیدن این قضیه ناراحت می شود اما به رویش نمی آورد. کمی بعد، امیر و لیلا که به تازگی با یکدیگر دوست شده اند، به کافه می آیند. ییلدیز و زینب وقتی آنها را می‌بینند عصبانی شده و ییلدیز لیلا را با خودش به خانه برمیگرداند.
دم در شرکت، اندر که موفق شده با نقشه اش با اردم قرار بگذارد، مقابل چشم هالیت بیرون می رود.
هیرا دوباره به خانه علیهان رفته و وقتی این بار برای دیدن حلقه به اتاق او می رود، تاریخ حک شده روی حلقه ها که متعلق به گذشته است را میبیند. او جا خورده و ناراحت می شود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *