خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 295
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 295 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
شب در خانه، تکین سعی دارد ایلماز را راضی کند که مژگان را از دیدن پسرش محروم نکند و او با وجود تمام بدی هایی که کرده است، مستحق دوری از فرزندش نیست. وقتی ایلماز می فهمد که تکین مژگان و بهیجه را در چکوراوا نگه داشته است ، از دخالت او عصبانی شده و به اتاق می رود.
روز بعد، تکین پیش نقاشی که عکس چهره هولیا را به او سفارش داده بود می بود و تابلوی بزرگ عکس هولیا را تحویل گرفته و به خانه می آورد .او تابلو را به اتاقش برده و آن را روی دیوار نصب میکند. او و فکرت و ایلماز به شرکت می روند.
مژگان با ناراحتی و پریشانی دم خانه آمده و میخواهد کرمعلی را ببیند. نگهبانان به او اجازه ورود نمی دهند. مژگان با عجز و ناله نظیره را صدا می زند، اما نظیره نیز میگوید که اجازه ندارد کرمعلی را به او بدهد. مژگان با گریه و ناراحتی سوار ماشین شده و می رود.
زلیخا با ایلماز تماس گرفته و با او قرار میگذارد. دمیر متوجه بیرون رفتن زلیخا می شود، اما میگوید که دیگر با او کاری ندارد و او را سوال پیچ نمیکند. زلیخا از رفتارهای دمیر متعجب میشود. او پیش ایلماز رفته و میگوید که به دمیر در مورد رابطه خودشان حقیقت را گفته است و بر خلاف تصورش، دمیر با او کاری نداشته و گفته است که او را آزاد میگذارد. زلیخا بابت این قضیه عذاب وجدان دارد.ایلماز به او میگوید که فریب نخورد و دمیر به عمد سعی دارد جلب ترحم کند تا زلیخا او را ترک نکند. زلیخا از ایلماز میخواهد که حداقل به خاطر هولیا تا مراسم چهلم او صبر کنند و ده روز دیگر فرار کنند. ایلماز قبول میکند. آنها هر دو خوشحال هستند.
راشید قصد خواستگاری کردن از فادیک را دارد. او حلقه ازدواج را در گلخانه داخل یک گلدان میگذارد و در حیاط پنهان شده و منتظر آمدن فادیک می شود. در این حین هامینه به گلخانه رفته و حلقه را میبیند و آن را به دست خود می اندازد. راشید سریع جلو رفته و میخواهد حلقه را بگیرد، اما هامینه با داد و فریاد او را دزد خطاب میکند. سودا به آنجا آمده و حرفهای راشید را باور نمیکند و با عصبانیت از او میخواهد که برود.
پستچی دم خانه غفور آمده و نامه ای به اوزوم میدهد و میگوید که نامه جوابیه درخواست کار غفور است.
وقتی زلیخا به خانه می رود، مژگان پنهانی وارد خانه شده و به اتاق زلیخا می رود. زلیخا با دیدن مژگان عصبانی شده و تصور میکند که قصدی دارد، اما مژگان با گریه و التماس به زلیخا میگوید که از او کمک میخواهد تا پسرش را ببیند، زیرا زلیخا مادر است و حس او را درک میکند. زلیخا ناراحت شده و تصمیم میگیرد به مژگان کمک کند.او به خانه تکین رفته و به بهانه اینکه ایلماز از او خواسته است که کرمعلی را به پارک ببرد، بچه را از نظیره میگیرد. او کرمعلی را به جنگل پیش مژگان میبرد تا بچه را ببیند. مژگان با گریه کرمعلی را بغل میکند. کمی بعد زلیخا از او میخواهد که زودتر بچه را پس بدهد تا به خانه ببرد. مژگان ساک بچه را بغل کرده و سریع از آنجا فرار میکند. زلیخا نیز دنبال او می دود. مژگان خودش را به همراه بچه، داخل رودخانه می اندازد. زلیخا شوکه می شود.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 295 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 296 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم