خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 175
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 175 را برایتان آماده کرده ایم.
امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
ایلماز به حیاط آمده و دست مژگان را میگیرد و داخل اتاق می برد. مژگان یک گهواره بچه داخل اتاق میبیند. او خوشحال شده و ایلماز را بغل میکند.
صبح، ثانیه با انگیزه از خواب بیدار شده و حاضر می شود. او غفور را بیدار میکند تا سرکار برود. غفور کلافه می شود. او به آشپزخانه می رود و از فادیک و گولتن میخواهد که به او صبحانه بدهند. سپس متوجه می شود که دمیر میخواهد بیرون برود. غفور سریع سمت ماشین دمیر می رود و در را برایش باز میکند. دمیر به او میگوید که باید به طویله سر کارش برود، و دیگر لازم نیست در ماشین را برایش باز کند. غفور از وضعیت خود کلافه می شود.
بهیجه پیش مژگان می آید و به او میگوید که از حالاتش متوجه شده که مشکلی دارد. مژگان تصمیم میگیرد ماجرا را برای بهیجه تعریف کند. بهیجه او را دلداری داده و از او میخواهد که به جای فرار، به خاطر کسی که دوستش دارد بجنگد و او را برای خودش نگه دارد. مژگان حرفهای او را قبول میکند. سپس همراه ایلماز سوار ماشین می شود تا به بیمارستان برود.
دم در بیمارستان، زلیخا و دمیر به همراه خبرنگاران ایستاده اند. آنها سپس داخل می روند. فرماندار نیز می آید. دمیر شروع به سخنرانی کرده و میگوید که به جبران مشکلی که پیش آمد، آنها تصمیم گرفتند که بخش تخصص کودکان را در بیمارستان راه اندازی کنند. همان لحظه، ایلماز و مژگان نیز می رسند. دمیر با قیچی روبان افتتاحیه را می برد. پرده به زمین افتاده و تابلوی بخش کودکان، با اسم زلیخا یامان دیده می شود.
تکین و هولیا به قرارگاه همیشگی خود می روند. تکین یادآوری میکند که آخرین باری که در زمان گذشته یکدیگر را دیده بودند و بعد از آن دیگر به هم نرسیده بودند، آنجا بوده است.
در خانه، تکین مشغول خطاطی است. مژگان نیز پیش او آمده و از نوشته اش تعریف میکند. کمی بعد، ایلماز پیش آنها می آید. تکین میگوید که هیچ چیز عزیز تر از فرزند نیست. سپس خبر میدهد که شب قرار است خانواده یامان به خانه آنها بیایند. ایلماز بر آشفته شده و اعتراض میکند، اما مژگان نیز از تکین طرفداری میکند و میگوید که آنها به زودی بچه دار می شوند و او نمیخواهد که در این شرایط دشمنی و دعوا بچه اش را بزرگ کند و یا بچه اش بی پدر بشود.
شب در خانه دمیر، زلیخا مشغول حاضر شدن است. دمیر در مورد آمدن او به خانه تکین سوال میکند، و زلیخا میگوید که از آمدنش مطمئن است و او زن دمیر است و باید حضور داشته باشد. دمیز مخالفتی نمیکند. هولیا حاضر شده و هنگام رفتن وقتی زلیخا را می بیند، متعجب می شود، اما به خاطر دمیر چیزی نمیگوید.
خانواده تکین از خانواده دمیر استقبال میکنند. تکین مشغول صحبت شده و در مورد آینده بچه های دمیر و ایلماز صحبت میکند. سپس از آنها میخواهد که دیگر دشمنی را تمام کنند و با هم صلح کنند. دمیر از جایش بلند شده و به سمت ایلماز دست دراز میکند و میگوید که طالب در صلح است. او سپس بر خلاف خواسته هولیا که گفته بود حرفی از زمین نزند، به ایلماز میگوید که از او میخواهد که زمین را به آنها پس بدهد تا با هم صلح کنند. ایلماز که منتظر فرصت برای مخالفت آشتی بوده، رو به تکین میگوید که هدف و نیت صلح، پس گرفتن زمین بوده است. سپس زو به دمیر با عصبانیت میگوید که زمین را پس نمیدهد و تا ابد دشمن خونی او خواهد بود.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 175 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 176 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم