خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 307
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 307 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
تکین داخل اتاق ایلماز برگشته و از زلیخا میخواهد که به خانه برود و کمی استراحت کند، اما زلیخا قبول نمیکند و میخواهد پیش ایلماز بماند. ایلماز از تکین میخواهد که اگر اتفاقی برایش افتاد، مراقب مژگان و کرمعلی باشد و آنها را به تکین می سپارد. تکین میگوید که حال او خوب خواهد شد. تکین سپس به خانه می رود. او و بقیه در خانه نشسته و تکین کرمعلی را بغل میکند و میگوید که حال ایلماز بهتر است و به زودی مرخص می شود.
در خانه دمیر پیش سودا نشسته است. او به سودا میگوید که فکر نمیکرد زمانی به خاطر این وضعیت ایلماز ناراحت بشود و تا قبل از این دشمن او بوده است، اما او فهمیده که بلاهای زیادی سر ایلماز آورده است و کارش اشتباه بوده است.
در خانه غفور، ثانیه زمان ازدواج گولتن و چتین را از آنها می پرسد. آنها میگویند که قرار است همزمان با ایلماز و زلیخا عقد کنند. غفور میگوید که اگر طول بکشد، غفور در مراسم آنها نخواهد بود، زیرا او قرار است برای کار به آلمان برود. او توضیح میدهد که سودا ثانیه را اذیت میکند و آنها در آنجا پیشرفت نخواهند کرد. گولتن به ثانیه میگوید که خود او نیز مقصر است و روی خوش به سودا نشان نمیدهد و با او بد رفتاری میکند. ثانیه کلافه شده و میگوید که سودا دو روزه آمده تا جای هولیا را بگیرد و این فراموشی خوبی های هولیا در حق آنها توسط گولتن ناحقی است. سپس با دلخوری می رود.
در بیمارستان، زلخیا با خوشحالی کنار ایلماز نشسته و از آینده رویابافی میکند و در مورد خانه و زندگی شان نقشه میکشد و برای ایلماز صحبت میکند. ایلماز پریشان است و به سختی نفس میکشد. او سریع عدنان را به زلیخا سپرده و از او میخواهد که مراقب پسرشان باشد. سپس میگوید که حالش خوب نیست. زلیخا با نگرانی به ایلماز نگاه میکند. ایلماز به زلیخا میگوید که تا آخرین نفس او را دوست داشته است. سپس ایست قلبی میکند. زلیخا شوکه شده و با فریاد دکترها را صدا می زند. دکتر ها سعی در احیای ایلماز دارند، اما بی فایده است و آنها ساعت مرگ ایلماز را اعلام میکنند. زلیخا شوکه شده و فریاد می کشد. دکتر پارچه را روی صورت ایلماز می کشد. زلیخا با ناباوری به ایلماز خیره شده و تمام خاطرات گذشته شان یادش می آید.
از بیمارستان با دمیر تماس گرفته و خبر میدهند که ایلماز مرده است. دمیر شوکه می شود.
در خانه تکین، کرمعلی گریه میکند و ساکت نمی شود. زلیخا به بهیجه میگوید که پستانک او داخل داشبورد ماشین فکرت است. بهیجه پایین می رود تا پستانک را بردارد. او سویچ ماشین را از جیب کت فکرت برداشته و بیرون می رود. هنگامی که او پستانک را برمیدارد، چشمش به پرونده می خورد.
از بیمارستان با خانه تکین تماس گرفته و خبر مرگ ایلماز را میدهند. همه شوکه می شوند. تکین با تمام توان فریاد می زند. بهیجه از داخل ماشین صدا را شنیده و پرونده را سریع سر جایش میگذارد و به سمت داخل می دود.
در بیمارستان، جنازه ایلماز را بیرون آورده تا به سمت سردخانه ببرند. زلیخا پشت سر آنجا داخل سالن می رود و با ناباوری به این صحنه نگاه میکند. او یاد روزی می افتد که با ایلماز سوار قطار شده و او را رها نکرده بود و گفته بود که بدون ایلماز نمیتواند زندگی کند. سپس یاد حرفهای ایلماز می افتد که همیشه میگفت بدون او زندگی ندارد. او روی زمین می نشیند و با گریه، از ایلماز به عنوان عشقش خداحافظی میکند.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 307 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 308 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم