خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 331
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 331 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
بهیجه با داد و فریاد حاشا میکند و میگوید که به او تهمت می زنند. سپس با عصبانیت از کلوپ بیرون می رود. شرمین به زلیخا میگوید که حتما یهیجه فرار خواهد کرد. زلیخا سریع پیش تکین می رود.
بهیجه به خانه رفته و با عجله چمدان خود را جمع میکند. او که پولی ندارد، پنهانی وارد خانه غفور و ثانیه می شود و خانه را به هم میریزد و پولهای آنها را پیدا کرده و می دزدد. سپس بیرون می رود.
مژگان به بیمارستان رفته و با ناراحتی و خشم به اتاق خود می رود و به پرونده نگاه میکند. او باورش نمی شود که بهیجه قاتل است و پدرش نیز همدست او بوده است. او سپس تصمیم میگیرد سراغ بهیجه برود و از او توضیح بخواهد، اما متوجه می شود که ماشینش مقابل بیمارستان نیست. یکی از افراد آنجا میگوید که بهیجه آمده و با شکستن شیشه ماشین مژگان، آن را برده است. مژگان که دیگر مطمئن می شود بهیجه قاتل است، به اتاق خود برگشته و گریه میکند. او در را قفل کرده و اجازه ورود کسی را نمیدهد.
بختیار به فکرت زنگ می زند و میگوید که حال مژگان خوب نیست. فکرت به بیمارستان می رود. او با اصرار از مژگان میخواهد که در را باز کند. مژگان در بغل او گریه کرده و فکرت او را دلداری میدهد. مژگان باورش نمی شود که چنین خانواده ای داشته است. فکرت به او میگوید که همیشه کنار اوست و از او حمایت میکند. مژگان میگوید که قبل از اینکه دمیر بهیجه را پیدا بکند باید او را پیدا کنند.
زلیخا همه چیز را برای تکین تعریف کرده و میگوید که بهیجه قاتل هولیا است و میخواهد فرار کند. تکین به شدت عصبانی شده و تمام افرادش را بسیج میکند تا دنبال بهیجه بروند. سپس خودش و زلیخا نیز به سمت جاده می روند.
شرمین به شرکت دمیر می رود و به دمیر میگوید که مشخص شده است بهیجه قاتل است. دمیر شوکه شده و با عصبانیت سوار ماشین می شود با شرمین به سمت بیمارستان میرود. او وقتی می فهمد که بهیجه فرار کرده است به سمت جاده می رود.
بهیجه در جاده متوجه می شود که تکین در حال تعقیب او است. بهیجه عصبی شده و میخواهد هر طور که شده خودش را نجات بدهد. ناگهان ماشین بهیجه در جاده خراب شده و او به ناچار پیاده می شود و پیاده فرار میکند. تکین و زلیخا به او می رسند. بهیجه تا لبه پرتگاه می رود و می ایستد. تکین با عصبانیت به بهیجه میگوید که قصد کشتن او را داشت، اما قسم خورده است که دیگر کسی را نکشد. سپس اسلحه اش را به بهیجه میدهد و میگوید که او باید خودش را بکشد. بهیجه اسلحه را گرفته و به سمت تکین نشانه میگیرد و با تهدید به او میگوید که سویچ ماشین را بدهد. تکین با عصبانیت از او علت کشتن هولیا را می پرسد.بهیجه میگوید که کار خوبی کرده زیرا هولیا در حدی نبود که حق بیرون کردن بهیجه از خانه تکین را میداشت و او دلش نمیخواست که هولیا با تکین ازدواج کند و راحتی و آرامش او را به هم بزند و لیاقت هولیا مرگ بود. همان لحظه مژگان و فکرت می رسند. مژگان با گریه به بهیجه التماس میکند که تسلیم بشود و خودش برای او وکیل می گیرد. بهیجه به سمت تکین شلیک میکند، اما متوجه می شود که اسلحه خالی است و شوکه می شود. همان لحظه دمیر می رسد و سریع با اسلحه به سمت بهیجه می رود تا به او شلیک کند. بهیجه با لبخندی موزیانه، قبل از اینکه دمیر به او شلیک کند، خودش را از پرتگاه پرت میکند. مژگان فریاد می زند و همه شوکه می شوند.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 331 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 332 مراجعه فرمایید.
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم :دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.