خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 58

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 58 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 58

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 58

فکلی تا صبح خوابش نمی برد و چشم انتظار ییلماز است. او به شدت نگران است.

صبح فکلی به کلانتری می رود و به فرمانده میگوید که مطمئن است دمیر در ناپدید شدن ییلماز دست دارد.

همان لحظه به فرمانده بیسیم می زنند و خبر شناسایی یک ماشین تصادفی را میدهند.

فکلی با شنیدن مشخصات ماشین ییلماز به سرعت به سمت محل حادثه می رود. ماشین ییلماز چپ کرده و او بیهوش و مجروح افتاده است. فکلی بالای سر ییلماز می رود و او را بغل میکند و با گریه از او میخواهد که ترکش نکند.

آمبولانس آمده و فوری ییلماز را به بیمارستان منتقل میکنند.

در خانه دمیر سر میز صبحانه، خبر رسان دمیر آمده و می‌گوید که ییلماز پیدا شده و تصادف کرده بوده است.

دمیر به زلیخا نگاه میکند و زلیخا که شوکه شده،سعی میکند خونسرد باشد.

دمیر به شرکت می رود. جنگاور پیش او آمده و از اینکه دمیر بی خبر از او اقدام به کشتن ییلماز کرده از او گله میکند. دمیر میگوید که او در تصادف ییلماز دخیل نبوده است.

شرمین به خانه فسون می رود و متوجه می شود که او زمینش را فروخته تا پول آن را به ولی بدهد. شرمین به فسون میگوید که ولی کلاهبردار است و به آنها دروغ گفته و او تمامی پول ها و جواهراتش را از دست داده است. فسون جا میخورد و عصبی می شود. آنها تصمیم میگرند با هم سراغ ولی بروند.

دمیر برای کارهای اداری باید به شهر دیگری برود. زلیخا برای او چمدان می بندد. او بالای سر گهواره عدنان ایستاده و میگوید که او روزی بالاخره می فهمد که پدر واقعی اش چه کسی است. هونکار که پشت در ایستاده، این حرف را می شنود و مطمئن می شود که زلیخا نقش بازی میکند و هنوز هم ییلماز را دوست دارد.

غفور از اینکه ییلماز در بیمارستان است خوشحال شده و به ثانیه میگوید که دوست دارد خودش کار ییلماز را تمام کند. ثانیه از حذف غفور حرصش میگیرد. غفور پنهانی به بیمارستان می رود و وقتی اتاق ییلماز خالی است، بالشی برداشته و میخواهد او را خفه کند. همان لحظه دکتر به اتاق می آید و متوجه می شود و داد و بیداد میکند.

فکلی به اتاق آمده و او و افرادش غفور را همراه خودشان می برند و یه شدن کتک می زنند. غفور التماس میکند که او را رها کنند و میگوید که سو تفاهم شده و او کاری نکرده است.

فکلی تصور میکند که دمیر او را فرستاده تا ییلماز را بکشد، اما غفور انکار میکند. فکلی غفور را رها میکند و به او میگوید که به گوش دمیر برساند که این بازی اینجا تمام نمی شود.

غفور به خانه می رود و همه از دیدن وضعیت او متعجب می شوند. او به دروغ می گوید که هنگام کمک به یک پیرزن از دزدها کتک خورده است. ثانیه می فهمد که غفور چه کار کرده و در خانه با او دعوا میکند.

زلیخا پنهانی پیش صباح الدین رفته و از او خواهش میکند که به او کمک کند تا برای آخرین بار هم که شده، ییلماز را ببیند زیرا میترسد دیگر او را نبیند و بلایی سر او بیاید. صباح الدین به اجبار قبول میکند.

شب بعد از شام، زلیخا داروهای هونکار را جابجا کرده و هونکار قرص خواب می خورد. زلیخا از نبود دمیر استفاده کرده و سریع بیرون می رود.

 

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 58 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 59  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *