خلاصه داستان سریال استانبول ظالم قسمت ۳۱ + زیرنویس و دوبله
شنیز برای اینکه از دست سرایدار های پردردسر خلاص شود، سعی میکند سحر را راضی به رفتن کند. او میگوید:« جای دخترت اینجا امنه. مواظب بقیه بچه هات باش، دستشونو بگیر و از اینجا برید. وگرنه خیلی ناراحت میشین. دختر تو بوی پول و رفاه میده. نه تنها خودشو واسه پول میفروشه بلکه همتونو هم زیر پاش له میکنه. پس بهتره که از اینجا برین.» سحر مخالفت میکند و نمیخواهد دخترش را تنها بگذارد.
جمره با ندیم صحبت میکند تا حالش را متوجه شود. اما ندیم هیچ واکنشی نشان نمیدهد و نمیتواند تکان بخورد. جرن با زبانی تند خواهرش را از اتاق بیرون می اندازد و در را قفل میکند. او رخت خوابی برای ندیم پایین تخت می اندازد و به ندیم میگوید : « تو باید زیر پای جرن کاراچای بخوابی. حتی نباید دستت به من بخوره»
سحر به طبقه بالا میآید تا بلکه دخترش را راضی به برگشتن کند. جمره بخاطر اینکه ندیم به دستان خواهر بیرحم اش افتاده، گریه میکند. او با گریه مانع مادرش میشود و نمیخواهد مادرش به دست و پای جرن بیوفتد. اما سحر بازهم از دخترش دل نمیکند و پشت در اتاق با التماس میگوید:« دخترم داری خودت و جوونیتو هدر میکنی، من دلم نمیاد تو هدر بشی دخترم. درو باز کن بیا پیشم» جرن با گریه از پشت در به مادرش گوش میکند، دلش میخواهد در را باز کند و با مادرش به خانه بازگردد اما اینکار را نمیکند. جمره آرام سحر را با خود میبرد..
آن شب آگاه برای هواخوری کنار دریا میرود. او خود را بخاطر اتفاقات اخیر سرزنش میکند و از برادر مرحوم اش شرمنده است که نتوانسته از ندیم مراقبت کند.
سحر تا صبح نمیخوابد و از پنجره به عمارت خیره شده است. او از جمره میپرسد که آیا با شرایط جسمانی ندیم، رابطه ممکن است؟ جمره بخاطر اینکه مادرش هنوز به فکر دختر پول پرست اش است، حرص میخورد. او میگوید که جرن خود را مانند جنس فروخته است و رابطه دیگر اهمیتی ندارد. همه آماده میشوند تا سرکار بروند اما جیوان با داد و فریاد از کارگری کردن برای جرن گلایه میکند. سحر میگوید: « دیروز هرچی که بودیم امروز هم همونیم»
جمره با عجله به ویلا میرود تا آگاه را ببیند و از بدرفتاری های جرن با ندیم بگوید. آگاه بعد از مطلع شدن، به همراه شنیز و جمره به اتاق ندیم میروند. جرن به ندیم محبت ظاهری میکند تا صبحانه اش را بدهد. جرن با خونسردی نقش بازی میکند و میگوید: « چیشده آبجی، چون بهت گفتم خودم مواظب ندیم هستم، ناراحت شدی؟» آگاه تأکید میکند که جمره به پرستاری ندیم ادامه خواهد داد.
نریمان با دیدن نورتن، قیافه میگیرد و میگوید که باید زین پس به او احترام بگذارد زیرا فامیل آگاه شده. نریمان با شنیدن صدا، به اتاق ندیم میرود و جمره را در مقابل آگاه خراب میکند. او مدام میگوید که به حرفهای جمره گوش ندهید زیرا به خواهرش حسودی میکند. آگاه همه را بیرون میکند تا تنهایی با جرن صحبت کند. جرن دلیل آن بدرفتاری هارا میگوید : « چندباری که با ندیم بودم، جمره موچم رو گرفت. منم برای اینکه چیزی نفهمه شروع کردم به بد و بیراه گفتن» آگاه با خشم و نفرت یادآوری میکند که فقط بخاطر بچه ای که در شکم جرن است، مانع این ازدواج نشده. پس بهتر است دیگر رفتار اشتباهی از او سر نزند.
شنیز از اینکه نریمان طرف جرن را گرفته راضی است. اما نریمان از شنیز میپرسد که چه بلایی سر جرن آورده که با ندیم ازدواج کرده؟ زیرا جرن از جنک حامله است. شنیز نریمان را تهدید میکند که دیگر اسم پسرش را نیاورد. نریمان قبول میکند ولی میخواهد درمورد جایگاهشان تعیین تکلیف کند. او میگوید که دیگر فامیل هستند و خوبیت ندارد که خدمتکار بمانند. وقتی آگاه حرفهای نریمان را میشنود با حرص میگوید: « تو چه زن فرصت طلبی هستی. اگه همین الان بیرون نمیندازمت فقط بخاطر وجود سحرخانمه» سپس نریمان را از اتاق بیرون میکند.
شنیز به نریمان میگوید : « شما اینجا اومده بودین که به ما دختر بفروشین، دخترتونو هم گرفتیم. بیشتر از این زور نزن»
آگاه و شنیز در بالکن می ایستند. آگاه به شنیز میگوید که باید در مورد سرایدارها تصمیمی بگیرند زیرا دیگر با سحر فامیل هستند و کار کردن مادرزن ندیم خوبیت ندارد. شنیز سعی میکند جمره را در چشم آگاه بد کند تا جرن ندیم را کنترل کند. اما آگاه میگوید: « خانم پرستار از ندیم مراقبت میکنه. همین که گفتم»
جمره ندیم را با ویلچر در حیاط میگرداند و با او حرف میزند اما نمیداند که ندیم چه حسی دارد…