خلاصه داستان دستم را رها نکن قسمت ۱۰ + زیرنویس و دوبله

مرت به آزرا زنگ می زند. آزرا هیجان‌زده گوشی را روی آیفون می گذارد تا جنک هم بشنود. او با التماس مدام از مرت می پرسد که کجاست. مرت مضطرب با صدای خیلی آهسته حرف می زند تا آن زن بیدار نشود. او می گوید در یک خانه است و مشخصات بیرون را می دهد اما چیزی دستگیر آزرا نمی شود. آزرا و جنک از او می‌خواهند که از خانه بیرون برود تا آنها دنبالش بروند اما مرت می گوید که در قفل است. آزرا از او ملتمسانه می خواهد که از پنجره فرار کند. همان لحظه زنی که مرت را دزدیده بیدار شده و از پشت سر می آید و گوشی را از مرت می گیرد و قطع می کند. مرت دوباره به هم می ریزد و به گوشه اتاق رفته و شروع به داد زدن می‌کند و می‌گوید که آزرا را می خواهد. صدای فریادهای او بیرون می رود. چند نفر رهگذرصدای او را شنیده و دم خانه رفته و در می زنند. زن با تهدید دستش را به میز می کوبد و از مرت میخواهد ساکت شود و مرت ناگهان سکوت می کند. او در را باز می‌کند و به همسایه ها می گوید خبری نیست.

آزرا به هم می ریزد و شروع به گریه می کند و دیگر هرچه با شماره تماس می گیرد خاموش است. جنک شماره را به کلانتری می دهد تا آدرس را پیدا کنند. آنها آدرس را به دست می آورند و به سرعت راهی مقصد می شوند. آنها در حیاط پسر صاحبخانه ی آزرا را می‌بینند که تازه بعد از مدتها برگشته است.

جانسو در حال بیرون رفتن از خانه است که مادرش سومرو به او یادآوری می کند که فردا تولدش است و از او با مظلومیت خواست که دیگر اوقات تلخی نکند و برای تولدش برنامه بچیند و با دوستانش بیرون بروند. جانسو می گوید «حوصله بیرون رفتن رو ندارم». سومرو می گوید «دوستاتو به خونه دعوت کن، جنک روهم دعوت کن» . جانسو با شنیدن این حرف وسوسه می شود. وقتی که از در خانه بیرون می رود، هولیا زن مسعود را پشت در می بیند که آمده. هولیا با سومرو نشسته و حرف می زنند. سومرو در مقابل هولیا خودش را خیلی افسرده و درگیر نشان می دهد و دنبال ترحم است تا ثابت کند وضعیت خوبی از لحاظ مالی ندارند. هولیا به او پیشنهاد می کند برای بهتر شدن حالش بیرون برود . او می گوید که فردا سراب، مادر جنک را هم دعوت می کنم و هر دو به خانه من بیایید.

فریده خانم در ماشین راننده اش است. او به حسن راننده اعلامیه گمشده ی مرت را می دهد و می‌گوید که در صفحه اول روزنامه ها چاپ کند. وقتی به خانه می رسد عظمی را می بیند که در حال بیرون رفتن است و از حضور او در خانه متعجب می شود.

ملیس دوست پسر خودش را به مادرش معرفی می‌کند و قرار می شود شب برای شام اوکان به خانه آنها بیاید.

وقتی ملیس به اوکان زنگ میزند تا این خبر را بدهد او با دختر دیگری بیرون است و به او هم در حال دروغ گفتن و وعده دادن است.

آزرا و جنک به آدرس خانه آن شماره می رسند اما هرچه در می زنند کسی باز نمی‌کند. جنک از پنجره وارد می شود و می بیند کسی خانه نیست. پلیس هم سر می رسد. آزرا داخل خانه تیشرت مرت را پیدا می کند که روی آن لکه خون است. او خیلی به هم ریخته و ترسیده است و می‌گوید «دیر رسیدم و مرت از دست رفت و تمام شد» جنک او را دلداری می دهد و قول می دهد که مرت را پیدا کند.

آن زن مرت را با خود خانه یکی از دوستانش برده و به دروغ گفته است که مادر این بچه مرده و من از او مراقبت می کنم‌.

پسر صاحبخانه آزرا از مادرش در مورد اجاره ی خانه می پرسد و وقتی مادرش می گوید که کم می گیرم، شاکی می شود و به مدل بالای ماشین جنک اشاره می کند. مادرش از او می خواهد که دوباره دنبال دردسر نباشد.

شب اوکان برای شام به خانه ملیس می رود. جنک نسبت به این موضوع بدبین است و به مادرش میگوید: « این پسر دیگه از کجا پیداش شد؟ اون که تا الان نبود.» مادرش میگوید: « از قبل با هم آشنا بودن ما هم خبر نداشتیم. حالا ایرادی نداره».

جانسو از تاریک برای تولدش دعوت می کند و تاریک در جواب می گوید که می خواهد کسی را با خودش بیاورد.

قبل از شام آردا در اتاق دنبال مواد می گردد و حالش زیاد مساعد نیست. سر میز شام آردا و جنک چندین بار سعی می‌کنند مچ اوکان را بخاطر تناقض گویی بگیرند. جنک عمدا جلوی او به مادربزرگ می گوید که به یک نیروی اضافه برای خودش سرکار نیاز دارد. اوکان می گوید که من هستم. جنک که می داند او انتظار یک سمت بالا را دارد به او می گوید: «کار ما کثیفه. ما ظرفشور می خوایم پس باید چکمه بلند و روپوش داشته باشی» . اوکان جا می خورد، ملیس شرمنده و مضطرب است و بقیه ریز ریز می‌خندند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *