خلاصه داستان سریال استانبول ظالم قسمت ۴۲ + زیرنویس و دوبله

fmCnOCIDORk
وقتی ندیم را به بیمارستان می‌برند قلب او از کار می‌افتد. او با دوبار شوک الکتریکی دوباره به زندگی بازمی‌گردد. دکتر به آگاه می‌گوید که ندیم زمان زیادی را در دود آتش مانده و اگر کمی بیشتر می‌ماند قطعا می‌مرد. کسی که ندیم را از آن مخمصه نجات داده جنک است. او از خوشحالی لبخندی می‌زند. آگاه نیز خداراشکر می‌کند و به پسرش نگاه می‌کند. اما یاد شاهین می افتد و لبخندش محو می‌شود. او دیگر خبر دارد که شاهین برای جنک و شنیز کار می‌کند. همه جا خبر ایست قلبی ندیم کاراچای پخش شده. همه فکر میکنند که دیگر ندیم مرده است. در بازداشتگاه پلیس از جمره بازجویی می‌کند و می‌پرسد : «چرا ندیم کاراچای رو دزدیدی؟ چرا اونو کشتی؟» جمره با شنیدن این حرف شوکه شده و گریه می‌کند. او از پلیس‌ها حال ندیم را می‌پرسد اما کسی پاسخ نمی‌دهد. شنیز اخبار را دیده و به شاهین زنگ میزند اما اثری از او نیست. افراد آگاه به دنبال شنیز می‌آیند تا او را پیش شاهین و آگاه ببرند. نریمان آرام به جرن می‌گوید: « اگه شوهرت مرده باشه تمام ثروتش برای تو و بچه میمونه» نورتن که بخاطر ندیم عمیقا ناراحت است اشک می‌ریزد. نریمان، جرن و داملا با ماشین به بیمارستان می‌روند. داملا با ناراحتی به آغوش برادر‌ش می‌رود. نریمان به جرن می‌گوید: « از این دختره یاد بگیر. یکم واسه شوهرت گریه کن» اما جرن برایش مهم نیست زیرا ندیم را دوست ندارد و چشمش دنبال جنک است. آگاه می‌گوید که حال ندیم خوب است. سپس با جنک به پارکینگ می‌روند. افراد آگاه، شنیز را به پارکینگ می‌آورند. در آنجا شاهین کتک خورده و به همه چیز اعتراف کرده است. آگاه با چهره ای خشمگین جلو می‌آید و افرادش را مرخص می‌کند. او سر شنیز فریاد می‌زند و می‌خواهد بداند چرا پنهانی با شاهین کار می‌کرد. شنیز در مقابل سوالهای آگاه ساکت است که ناگهان جنک به حرف میآید و تقصیرات را گردن می‌گیرد. می‌گوید: « مادرم تقصیری نداره. من میخواستم زودتر شما جمره رو پیدا کنم. مامانم مچم رو گرفت» آگاه بیشتر بخاطر خیانت شاهین و کارهای پنهانی خانواده اش ناراحت است. و می‌گوید : « یکیتون عزیزمه و اون یکی از خون من. اگه یکبار دیگه پشت سر من کاری انجام بدین، اگه کاری کنین که نتونم بهتون اعتماد کنم..» او حرفش را نیمه تمام میگذارد. جنک می‌خواهد چیز دیگری بگوید اما آگاه اجازه نمی‌دهد و می‌رود. . جمره بخاطر سکوتش در اتاق بازجویی به زندان فرستاده‌ می‌شود. او آنقدر گریه کرده که چشمانش قرمز شده است. سحر از تلویزیون دستگیری دخترش را می‌بیند و بدحال می‌شود. جرن با دیدن خبر زندانی شدن خواهرش جمره، لبخندی از روی رضایت می‌زند. روز بعد سحر و جیوان آزاد می‌شوند. نریمان به استقبال سحر آمده و خبر بازگشت ندیم را می‌دهد. سحر تصمیم دارد که به ملاقات جمره برود اما نریمان اورا تهدید می‌کند. او می‌گوید: « امروز باید انتخاب کنی کنار کدوم دخترت میمونی. اگه بری پیش اون حرومزاده (جمره) ، همه چیز رو به جرن و جیوان لو میدم. میگم که مادرشون قبل ازدواج چکارها کرده» سحر بغض کرده و بخاطر بچه هایش مجبور است به ویلا بازگردد.جیوان وقتی می‌فهمد که قرار است دوباره به ویلا بروند، مخالفت می‌کند زیرا نمیخواهد جرن را ببیند. سحر عصبانی شده و او را مجبور به امدن می‌کند. ندیم به همراه خانواده از راه می‌رسند. نورتن به استقبال می‌آید. ندیم ویلچرش را به سمت جنک هدایت می‌کند و جنک را بغل می‌کند. او خبر دارد که جنک نجاتش داده. نورتن تخت خواب ندیم را حاضر می‌کند. پس از تنها شدن جرن و ندیم، جرن سراغ ندیم میرود و می‌پرسد که با جمره کجاها رفتند و چکارها کردند؟ شنیز متوجه رفتارهای سرد آگاه می‌شود. از این رو می‌گوید : « مثل بچه ها بامن قهر کردی؟» شنیز وانمود می‌کند که تقصیری ندارد و می‌خواسته رابطه پدر و پسر خراب نشود. اما آگاه می‌گوید: « هرکاری میخوای بکنی جلوی روم بکن. توی چشمام نگاه کن بهم خنجر بزن هیچی نمیگم. اما اگه پنهانی و پشت سرم کاری کنی هیچوقت نمیبخشم. من پشتم به خانواده ام گرمه،» سپس دست شنیز را می‌بوسد و آشتی می‌کنند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *