خلاصه داستان سریال استانبول ظالم قسمت ۴۴ + زیرنویس و دوبله

آگاه به اتاق ندیم می رود و می‌خواهد با او تنهایی صحبت کند. آگاه در مورد جمره حرف می‌زند و میگوید که قبلا به او اعتماد داشت اما با کارهایی که کرده دیگر نمیخواهد حتی نامش را بشنود.
جیوان برای هواخوری حیاط می‌رود. داملا با راننده جدیدش سر میرسد. او به راننده غر می‌زند که کسل کننده است و با دیدن جیوان می‌گوید که خود آدرنالین است. جیوان و داملا باهم بگو بخند میکنند که شنیز آنها را می‌بیند. او که قیافه گرفته جلو می‌آید. پس از رفتن جیوان به دخترش داملا می‌گوید: « یه بار دیگه تورو با این لات نبینم.

روز بعد آگاه با پلیس حرف می‌زند و شکایت اش را پس می‌گیرد تا جمره آزاد شود. شنیز با شنیدن این حرف، جا می‌خورد و علت را از آگاه می‌پرسد اما آگاه جوابی نمی‌دهد. او به خانه سرایداری می‌رود و به سحر می‌گوید: « دخترت امروز آزاد میشه. شکایتم رو پس گرفتم. اما یه شرط دارم.

جرن هم با شنیدن آزادی جمره عصبی شده و روی آگاه می‌رود. او داد و بیداد می‌کند که اگر جمره بیاید، خانه را ترک می‌کند. آگاه به او چشم غره می‌رود تا دیگر حرف نزند. جرن سر مادرش داد می‌زند. او فکر می‌کند که سحر واسطه آزادی جمره است. جیوان می‌گوید: « برو یقه شوهرت رو بگیر.» جرن به اتاقش می‌رود و به ندیم می‌گوید از اینکارش پشیمان خواهد شد.

جمره از زندان آزاد می‌شود و با هزار امید و آرزو بیرون می‌آید به خیال اینکه مادرش دنبال اش آمده اطراف را نگاه می‌کند. ولی هیچکس دنبال جمره نیامده و او تنها به ویلا میرود. جنک که از آزادی جمره خوشحال است تا در زندان میرود اما خودش را نشان نمی‌دهد. شنیز به آگاه در مورد آزادی جمره غر می‌زند. آگاه دستش را به نشانه سکوت بالا می‌آورد و از پنجره بیرون را نگاه می‌کند و منتظر رسیدن جمره است.

جمره به عمارت می‌رسد و جرن همراه ندیم بیرون می‌آیند. جمره ندیم را در آغوش می‌گیرد و حالش را می‌پرسد. او در مورد آتش سوزی معذرت خواهی می‌کند. اما ندیم به جمره نگاه نمی‌کند و دستش را پس می‌کشد. طبق شرطی که آگاه برای ندیم گذاشته ، ندیم نباید دیگر جمره را بخواهد وگرنه جمره به جرم آدم ربایی چندین سال زندانی خواهد شد. از این رو ندیم جمره را پس می‌زند تا او را نجات دهد. جمره گمان می‌کند که ندیم قهر کرده است. او می‌پرسد : « دیگه نمیخوای منو ببینی!؟» ندیم با سر علامت می‌دهد که نمی‌خواهد. جرن از خود راضی می‌گوید: «میبینی که شوهرم دیگه نمیخواد تورو ببینه.» سپس ویلچر را برمی‌گرداند و به خانه می‌رود. جمره بخاطر ندیم گریه می‌کند. جرن از نقشه ی آگاه راضیست.

سحر جلوی دخترش می‌آید. جمره که پس از چند روز مادرش را دیده میخواهد به آغوشش برود اما سحر عقب می‌رود. او می‌گوید : « من دیگه دختری مثل تو ندارم. تو دیگه خانواده ای نداری. بزودی افراد آگاه تورو به روستا میبرن» جمره گریه می‌کند و نمیخواهد این حرف هارا باور کند.

 

سحر به خانه می رود، در را قفل می‌کند و پرده ها را می‌کشد. جمره دم در می‌آید و در می‌زند. او با گریه مادرش را صدا می‌زند. بغض سحر ترکیده و برای دخترش گریه می‌کند. او بخاطر آزادی جمره مجبور است او را رها کند اما درونش آشوبیست.

 

کمی بعد نورتن سراغ جمره می‌آید و او را با خود می‌برد و سوار ماشین می‌کند. با رفتن جمره، جنک پنهانی نگاهش می‌کند. ندیم اط اعماق درونش ناراحت و عصبانی است، او وسایلش را زمین می‌ریزد و گریه می‌کند. جرن و شنیز به او نگاه میکنند. آگاه می‌آید و ندیم را بغل می‌کند.آن شب جرن روی تخت نشسته و گریه می‌کند. ندیم نیز روی زمین افتاده و نمیتواند تکان بخورد. جرن بالش را برمی‌دارد و بالای سر ندیم رفته تا او را خفه کند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *