خلاصه داستان سریال استانبول ظالم قسمت ۴۵ + زیرنویس و دوبله

جرن بالش را روی سر ندیم گذاشته تا او را خفه کند، کمی بعد ندیم بی‌هوش می‌شود و جرن بالش را برمی‌دارد. او به خودش می‌آید و از اینکه ندیم مرده باشد می‌ترسد. ندیم با سرفه به هوش می‌آید و جرن برای او آب می‌آورد. ندیم آب را پس می‌زند و به سختی می‌گوید که جرن قلب زشت و بدی دارد. نریمان به اتاق می‌آید و با دیدن حال و روز ندیم کمک اش می‌کند و جرن را سرزنش می‌کند. جرن بیرون می‌رود و به حرف ندیم فکر می‌کند. او به خانه سرایداری و به آغوش مادرش می‌رود.

 

افراد آگاه که جمره را به روستا می‌برند با دیدن جنک ماشین را نگه می‌دارند. جنک جلوی آنها را گرفته و آمده تا جمره را با خود ببرد. جمره مقاومت می‌کند و نمیخواهد پیاده شود. جنک او را می‌گیرد و با زور به ماشین خودش می‌برد. جنک او را به خانه مجردی اش می‌برد. جمره جنک را مسخره می‌کند زیرا عقیده دارد تمام این کارها برای آرام کردن وجدانش است. او عصبانی ست چون جنک یک ترسو است و در مقابل همه سکوت می‌کند و الان می‌خواهد نقش یک قهرمان را بازی کند. جنک نمیخواهد بحث کند برای همین به جمره می‌گوید که می‌تواند شب را همانجا بخوابد. جمره به اتاق نمیرود و روی کاناپه می‌خوابد. جنک می‌خواهد به اتاق برود اما بخاطر اینکه جمره فرار نکند، نزدیک در میخوابد.

 

افراد آگاه، نیمه شب به گوشی او زنگ میزنند اما شنیز جواب می‌دهد و از کار جنک باخبر می‌شود.صبح روز بعد، جرن که در آغوش مادرش خوابیده با خوشحالی بیدار می‌شود و دیگر اثری از پریشان حالی شب گذشته نیست. نریمان به اتاق می‌آید و به جرن می‌گوید که پیش شوهرش برود.

 

جرن می‌گوید که تصمیم دارد هرشب پیش مادرش بماند. نریمان جرن را با خود بیرون می‌برد و میگوید که به خودش بیاید و با ندیم بدرفتاری نکند. اما جرن که از ندیم حالش بهم می‌خورد نمی‌تواند او را به عنوان شوهر تحمل‌ کند. جرن برای حرف زدن با شنیز می‌رود ولی از پشت در حرف های او را می‌شنود. شنیز به افراد آگاه می‌گوید « نمیخوام آگاه چیزی بفهمه. وقتی جنک از خونه بیرون رفت، شما جمره رو از اونجا ببرید.» جرن با شنیدن این حرف کفری شده و با عجله سوار ماشین شده تا به خانه جنک برود.

 

جنک برای جمره صبحانه نیمرو و قهوه درست می‌کند. اما جمره هیچکدام را نمی‌خورد. او می‌گوید که بزودی آگاه و شنیز از این کار جنک باخبر خواهند شد و جنک دوباره او را در شرایط سخت تنها خواهد گذاشت. جمره از ندیم صحبت می‌کند و جنک عصبی می‌شود. او می‌گوید که هربار تلاش کرده تا به ندیم کمک کند اما مانعی بوجود آمده و جمره اجازه نداده. آنها بحث شان می‌شود و جنک از خانه بیرون می‌زند.

 

با رفتن جنک نگهبانان می‌خواهند برای بردن جمره بروند اما ناگهان جرن را می‌بینند که وارد ساختمان می‌شود. جمره نامه ی خداحافظی نوشته و آن را روی میز می‌گذارد. او در را باز کرده و با جرن روبرو می‌شود. جمره وارد خانه شده و دنبال جنک می‌گردد. او در مورد گذراندن شب با جنک، به جمره تیکه می‌اندازد و موهای جمره را می‌کشد. جمره او را جلوی آینه می‌برد و میگوید : « از اینکه کاراچای شدی چی بدست آوردی؟ زندگی لوکس اما سراسر بدبختی و غیرواقعی.» جرن تحت تاثیر قرار گرفته اما حرف را عوض می‌کند و می‌گوید که در خانه هیچکس نمیخواهد جمره را ببیند مثل ندیم. او می‌گوید که تمام شب را در آغوش مادرشان خوابیده که هیچ حرفی از جمره نزده.

 

جمره که ناراحت شده از آنجا بیرون می‌رود.سحر متوجه شده که دخترش جمره به روستا نرسیده است و نگران می‌شود. او سراغ آگاه میرود و گمان می‌کند که آگاه بلایی سر دخترش آورده. ولی آگاه از چیزی خبر ندارد. شنیز به آگاه خبر می‌دهد که پسرشان چکار کرده است.

 

جنک از تنها گذاشتن جمره پشیمان شده و بازمی‌گردد اما جرن را میبیند. جرن همه جارا بهم زده و وسایل خانه را شکسته. جرن با دیدن جنک از سختی هایی که می‌کشد می‌گوید. او دست جنک را روی شکم اش می‌گذارد تا بچه را حس کند. جرن از جنک حامله است و نمی‌تواند رابطه او با جمره را تحمل کند. در همین حال آگاه و شنیز از راه می‌رسند و جنک و جرن را می‌بینند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *