خلاصه داستان سریال بوی باران قسمت ۴۲ + زیرنویس و دوبله

آقای رستگار به خانه ی سمیه می رود و خبر کشته شدن سهیل را به او می دهد سپس سراغ برهان را می گیرد. سمیه که فکر می کند شاید برهان هم کشته شده باشد گریه می کند ومی گوید که خبری از برهان ندارد. رستگار می گوید: «الان امن ترین مکان برای برهان اداره ی پلیسه. اگه دیدینش کاری کنید که پیش ما بیاد. » بعد از رفتن رستگار سمیه هم برای پیدا کردن برهان از خانه بیرون می رود. برهان در این مدت به خانه شان برمی گردد و حافظه گوشی اش را در آنجا پنهان می کند. سمیه که کیف پولش را جا گذاشته بود دوباره به خانه می آید و برهان را در آنجا می بیند. او که فکر می کند کشته شدن سهیل شاید کار پسرش باشد یک سیلی هم به او می زند. اما برهان که حسابی ترسیده است همه چیز را توضیح می دهد و می خواهد فرار کند. سمیه با گریه می گوید: «منم نگران جونتم. برو اداره ی پلیس و همه چیزو بگو. اونجا جونت در امانه. » برهان قبول می کند و بیرون می رود. شهرام که در تعقیب برهان است او را با ماشین زیر می گیرد و به جای خلوتی می برد تا در آنجا رهایش کند.

ترانه با دستبند در مراسم خاکسپاری سهیل شرکت می کند. او سعی می کند که به مادر سهیل نزدیک شود و چیزی بگوید اما نسرین خانم می گوید: «قاتل واقعی پسرم تویی! تو با خودخواهیات اون رو قاطی مشکلات زندگی خودت کردی و نذاشتی بره دنبال زندگیش. »

در اداره ی پلیس، خانم زارع با رستگار در مورد پرونده ی ترانه بحث می کند. آقای رستگار باور دارد که قتل سهیل کار خود ترانه بوده، زیرا همه ی مدارک علیه اوست و خود ترانه هم قتل را گردن گرفته است. خانم زارع می گوید: «اعتراف کرده چون حال روحیش خوب نیست. باید براش روانپزشک بیاری. » اما رستگار حرف های او را قبول نمی کند. در ادامه خانم زارع پیش ترانه می رود تا او را قانع کند که اعترافش را پس بگیرد اما ترانه که به خاطر از دست دادن سهیل دیگر ناامید شده، قبول نمی کند.

آقا مصطفی در محله، متوجه حرف هایی که مردم پشت سر ترانه می زنند می شود. او با کسی که به ترانه توهین کرده بود درگیر می شود.

آرمان مدتی است که از شهاب خبر ندارد بنابراین برای دیدن او به خانه ی آنها می رود. اما شهاب او را پس می زند و می گوید: «همه ی بدبختی های من زیر سر توئه. اصلا از کجا معلوم دو سر بازی نمی کنی؟ از کجا معلوم فرشته رو تو نکشتی؟ » آرمان که خیلی تعجب کرده است از لا به لای وسایل شهاب بلیط او را پیدا می کند. او که نگران شهاب شده است عکس آن بلیط را به سیاوش نشان می دهد و می گوید: «این به ظاهر بلیطه ولی شهاب داره دو در می کنه. » سیاوش از او می خواهد که صادقانه جواب دهد و می پرسد: «دقیقا چیو دو در می کنه؟ » آرمان توضیح می دهد: «راستش شهاب یه خرده بدهی بالا آورده. پول نداره بده. تو کار دلار بود که یه چمدون دلار رو گم کرد. چمدونه همینجا گم شده. اگه به این جرم شهابو بگیرن اعدامش می کنن. بهش می گن سلطان دلار. » سیاوش با ناراحتی می گوید: «پس تو کار قاچاق دلار بودید. »

سیاوش پیش سیمین می رود و ماجرای بلیط را به او می گوید. آنها درباره مشکلات شهاب صحبت می کنند تا راه حلی پیدا کنند که ناگهان ناجیه با سیاوش تماس می گیرد. سیمین از این موضوع ناراحت می شود و می رود. اما سیاوش به او می گوید: «حتما باید در این باره صحبت کنیم. »

در ادامه می بینیم که سیاوش با ناجیه و حکمت بیرون می رود تا آنها را بدرقه کند. ناجیه که خبرهایی از نجیب شنیده قصد دارد به افغانستان برگردد. آنها کمی با هم صحبت می کنند و سیاوش طلاق نامه را به او می دهد و ناجیه هم به خاطر زحمات سیاوش خیلی تشکر می کند. بعد از خداحاقظی هنگامی که ناجیه در اتوبوس نشسته است، گریه می کند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *