خلاصه داستان سریال لکه قسمت ۷ + زیرنویس و دوبله

بیرکان به کلانتری رفته و به همکارش ماجرای لو رفتن دستکاری پرونده یاسمین را می گوید. او برای فرار از این قضیه، اشتباه را گردن بقیه همکاران تازه کار انداخته است.
جم پیش اکبر، راننده سابق پدرش و دوست خود که همیشه پیش او درددل می کند می رود‌ و برایش از اتفاقات اخیر می گوید. اکبر او را به خاطر نرفتن سر قرار ملامت می کند و می گوید کار اشتباهی کرده است. از نظر او، جم بخاطر ذهنیت بد نسبت به مادرش هیچ وقت نتوانسته ارتباط درست عاطفی برقرار کند.
یاسمین به پرورشگاه دنبال مراد رفته تا آن روز با هم باشند. مراد اصرار دارد که جم بیاید. اما یاسمین به او می گوید: «جم دیگر نیست و او را باید فراموش کنی». مراد زیر بار نمی رود و همچنان جم را می خواهد. یاسمین با او دعوا می کند. مراد قهر کرده و از دست یاسمین فرار می کند.
در کلانتری، به دنبال یک باند خلافکار هستند. آنها افرادی را دستگیر می کنند و به دنبال آردا هم می روند. آنها ابتدا به خانه عمه او می روند. وقتی می‌فهمند آنجا نیست به خانه مادری آردا می روند. آردا دم در با مامورین همراهی نکرده و با طلبکاری با آنها صحبت می کند و می گوید کاری نکرده است و دلیلی ندارد بیاید. هنگامی که می خواهند به زور او را ببرند، بسته ای مواد از جیبش روی زمین می افتد.
جم به خاطر روز بدی که داشته، به یک کاباره رفته و مست می کند. شیرین و یک دوست دیگرش به همراه مته، پادوی سرپیل خانم، پنهانی به کاباره آمده اند تا کار کنند. شیرین جم را نشانه رفته و سراغ او می رود. کمی با او صحبت می کند تا به جم نزدیک شود. کمی بعد جم رک و بی مقدمه به او می گوید: «قیمتت چند است ؟» شیرین شوکه می شود و به او برمی خورد. همان زمان سرپیل به مته زنگ زده و او را احضار می کند. مته ، شیرین را صدا زده و از آنجا می روند. جم از اینکه اینگونه افراد زندگی خود را نابود کرده و خودشان را حقیر می کنند متاسف است.
مراد با یاسمین قهر است و او را مجبور می کند که به پرورشگاه برش گرداند.
شب، عمه جم ماجرای دستگیری دوباره آردا را برای او تعریف می کند اما جم دیگر حاضر نیست دنبال او برود. آردا در کلانتری هرچه به مادرش زنگ می زند او پاسخگو نیست .
یاسمین که از دست جم عصبانی است، به شرکت او رفته و دادو بیداد می کند. او احساس می کند که تحقیر شده و هیچ فرصتی برای حرف زدن به جم نمی‌دهد و از او می خواهد دیگر هرگز سراغش را نگیرد.
روز بعد، مادر آردا آمده و او را آزاد می‌کند. بعد از او، عمه آردا به کلانتری می آید و می فهمد او آزاد شده. بیرکان او را نگه داشته و از زیر زبانش آمار زندگی آنها را در می آورد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *