خلاصه داستان سریال بوی باران قسمت ۶۱ + زیرنویس و دوبله

سیمین سراغ داوود می رود و او را سوال پیچ می کند تا ردی از فرشته بگیرد. داوود بعد از کلی پر حرفی حقیقت را برایش تعریف می کند اما می گوید که دیگر خبری از فرشته ندارد و این اواخر با او تماسی نداشته است. داوود لا به لای صحبت هایش می گوید که در دیداری که دو هفته ی پیش با فرشته داشته، می خواسته غذای مادر او را برایش ببرد تا او را از دلتنگی دربیاورد اما فرشته گفته که همسایه شان غذای اضافی مراسم عقدکنون را برایش آورده و سیر است. سیمین با توجه به همین حرف ها یک تیم آمارگیر به کمک دوست سیاوش یعنی نادر تشکیل می دهد. آنها سراغ تمام خانواده هایی که در آن روز مشخص، مراسم عقدکنون داخل خانه داشته اند می روند و سوال هایی از آنها می پرسند.

نادر با زنی روبرو می شود که غذای اضافی مراسم شان را بین ساکنین آپارتمان پخش کرده اند و در بین همسایه های آنها دو دختر دانشجو نیز وجود دارد. در نتیجه سیمین به کمک یکی دیگر از دوستان سیاوش درِ آن واحد را باز می کند و وارد خانه می شود. اما مرجان و فرشته که متوجه او شده بودند،آنجا را تخلیه کرده اند. سیمین تنها یک فیش از داخل سطل زباله پیدا می کند و آن را پیش بازپرس می برد. رستگار هم او را به خاطر اقدام خودسرانه اش سرزنش می کند.

وقتی مرجان به خانه ی جدیدش می رسد، مهندس برای احوال پرسی و نصیحت کردنش با او تماس می گیرد و به دخترش پیشنهاد می دهد که دخل فرشته را بیاورد و او را وبال خود نکند. مرجان می گوید که افسار فرشته دست خودش است و هر وقت اراده کند می تواند با کمک املاک و سندهایی که به نامش کرده او را برای حبس ابد بفرستد. فرشته که گوشی مرجان را قبلا هک کرده، این مکالمه را می شنود. او پیش شهرام می رود و از او می خواهد که مرجان و مهندس را بکشد. فرشته به او می گوید: «سیاوش و مهندس تو زندان پریدن به هم. اینطوری خون مهندس میفته گردن سیاوش. »

از طرفی پلیس داوود را دستگیر می کند. رستگار به او می گوید با توجه به مدارکی که علیه اش دارند می توانند چندسالی به او حبس بدهند اما اگر به خودش میکروفون وصل کند و در قراری با فرشته از او حرف بکشد، بخشیده خواهد شد. رستگار که می داند مرجان و فرشته به راحتی می توانند همه ی کارهایشان را انکار کنند و توجیه های خوبی بیاورند، قصد دارد با ضبط صدای فرشته دلایل محکمه پسندی به دادگاه ارائه دهد.

در زندان، مردی به دستور شهرام مهندس را در حمام به قتل می رساند.

مرجان با مونا در کافی شاپ قرار می گذارد. همان موقع یکی از آدم های مهندس با او تماس می گیرد و خبر مرگ پدرش را به او می دهد و می گوید که این قتل احتمالا کار سیاوش بوده است. مرجان که ناراحت شده، دستور کشتن سیاوش را می دهد. او که تا چند دقیقه ی پیش با مونا خوب صحبت نمی کرد، خبر مرگ مهندس را از او پنهان می کند و ماشین خود را به عنوان کادو به او می دهد. مونا هم به طبقه ی چهارم پارکینگ می رود و وقتی سوار ماشین می شود، او را به جای مرجان به قتل می رسانند.

در زندان آدم های مهندس قتل او را گردن سیاوش می اندازند. شهاب از پدرش دفاع می کند و با آنها درگیر می شود.وقتی که دعوا و شلوغ کاری پیش می آید، شخصی سعی می کند سیاوش را با چاقو بزند اما موفق نمی شود.

شهرام در رستوران خبر مرگ مهندس و مرجان را به فرشته می دهد. فرشته می گوید: «آفرین! کار رو باید به کاربلد سپرد. یه نفر رو پیدا کردم که کشتی ها و سندهارو آب کنه. با یکی قرار گذاشتم که برامون پاسپورت جور کنه. اگه یکم دیگه صبر کنی، بی دردسر می ریم دبی و توهم سهمت رو می گیری. »

سرگرد عباس و همسرش به طور اتفاقی برای شام به همان رستوران می روند. سرگرد وقتی فرشته را می بیند او را دنبال می کند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *