خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت هشتم + زیرنویس و دوبله

شب در خانه مادر جنک و بچه ها جمع شده اند و نگران فریده خانم هستند که از صبح خبری از او نیست. مادر جنک به آقا ناظم زنگ می زند و از او هم می خواهد که بیاید. گوشی فریده خانم خاموش است و او را پیدا نمی‌کنند.
راننده فریده خانم آنجا می آید. وقتی از او می پرسند که فریده خانم کجا رفته او می گوید نگران نباشید. او کمی دلخور بود و صبح به من گفت به محله قدیمی مان می روم و دنبالم نیا اگر کسی چیزی پرسید بگو که نیستم.
آنها خیالشان راحت می شود و فکر  می کنند فریده خانم در محله قدیمی مانده است.
شب در خانه آزرا سوپ درست می کند و با فریده خانم می خورند. او به فریده می گوید که در خارج از کشور درس آشپزی خوانده است.
سومرو خانواده مسعود را برای شام دعوت کرده است. جانسو از اینکه مادرش از طرفی خودش را طلبکار می داند و از طرفی با آنها صمیمی شده و دعوتشان می کند متعجب است. او به اتاق می رود تا از کمد مادرش لباس بردارد که اتفاقی سند خانه را پیدا می کند . با عصبانیت به او می گوید چرا دروغ گفته که خانه اجاره ای است و آزرا و مرت را بیرون کرده است. مادرش می گوید این خانه را با پول پس انداز خودم خریدم و ربطی به پول های کمال ندارد. خانواده مسعود می آیند و بعد از شام سومرو به هولیل می گوید که رابطه جانسو و جنک جدی است . هولیا به او می گوید من با مادر جنک صمیمی هستم و  او در حال حاضر در آشپزخانه شرکت کار می کند. سومرو متعجب می شود و می‌گوید این کار او برای ظاهرسازی و موقت است و جنبه واقعی ندارد. او به هولیا می سپارد که در مورد وضعیت مالی سختشان پیش مادر جنک چیزی نگوید.
از صحبتهای دختر هولیا با جانسو معلوم است که او هم به تاریک علاقه دارد.
جنک پیش تاریک رفته است . او به تاریک می گوید که برای گونول در رستوران خودش کار بدهد. تاریک به او می گوید من قصد دارم کار را به آزرا بدهم. جنک می‌گوید من خودم برای آزرا کار درست می کنم و تو به فکر او نباش. از نگاه های تاریک علاقه او به آزرا مشخص است.
فردا صبح آزرا قبل از رفتن به سرکار دستفروشی غذا، بیرون رفته و باز هم اعلامیه پخش می کند ‌. جنک هم همزمان در سمت دیگر این کار را می کند.
مرت در خانه آن خانمی که او را پیدا کرده به هوش می آید. از زن مرت را فرزند خودش می داند. مرت شروع به داد و بیداد کرده و آزرا را صدا می زند و او فقط او را میخواهد. زن یعنی در آرام کردن مرت دارد.
فریده خانم وقتی بیدار می شود در حال درست کردن صبحانه ناگهان تکه های از خاطراتش را به یاد می آورد و حافظه اش برمیگردد. او به خیابان رفته و با گوشی یک نفر در خیابان به حسن راننده خودش زنگ می زند.
جانسو از مادرش عصبانی است و به او میگوید که به آزرا زنگ می زند و همه چیز در مورد خانه را می گوید و آنها را به خانه می آورد تا با هم زندگی کنند. سومرو نمی‌تواند جلوی او را بگیرد. جانسو به آزرا زنگ زده و با او قرار می گذارد تا قضیه را به او بگوید.
آزرا به خانه می آید تا برای هفتم پدرش حلوا بپزد. فریده خانم به او می گوید که حافظه اش برگشته است. همان لحظه بعد از پیگیری های زیاد جنک، ناظم به آزرا زنگ می زند و بابت استخدام با او قرار مصاحبه می گذارد. آزرا خوشحال می شود و قضیه را به فریده خانم می گوید .فریده خانم می گوید چرا به کار گرفتن در آنجا مشتاق است. آزرا میگوید آن شرکت خیلی معتبر است و رییس آنجا خانمی است که خودش از صفر شروع کرده و خیلی پشتکار داشته است .
آزرا آماده می شود تا سر قرار با جانسو برود. او در راه وکیل خانوادگی را می بیند و از حرفهای او متوجه می شود که سومرو از دولت بیمه را گرفته و به او نگفته است.
جانسو در رستوران منتظر آزرا است که سومرو سر می رسد تا جلوی او را بگیرد. آزرا با عصبانیت وارد می شود و با سومرو بحث می کند. سومرو طبق معمول مظلوم نمایی می کند و می گوید پول بیمه را بابت بدهی های کمال داده و خودش اجاره نشین است. جانسو خیلی از دست او عصبانی می شود. سومرو نمی‌گذارد که جانسو قضیه خانه را به آزرا بگوید. آزرا با عصبانیت آنجا را ترک میکند و در خیابان گریه می کند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *