خلاصه داستان سریال ترکی آموزگار (معلم) قسمت 27 (قسمت آخر)

در این مطلب خلاصه قسمت 27 سریال آموزگار را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال آموزگار قسمت 12

سریال آموزگار قسمت 27

عاکف بعد از سخنرانی ای که برای بچه ها انجام می دهد، سراغ زینب می رود و به او می گوید که کمیسر ییلماز منتظر انها است.

عاکف تابلوی نقاشی شده ی رویا را با بغض روی صندلی اش می گذارد و مدرسه را ترک می کند.

ییلماز وقتی عاکف را می بیند به سمتش می رود و دستبند را بیرون می اورد و به دستان او می زند، زینب جلوتر می رود اما وقتی به عقب برمی گردد می بیند که عاکف همراه ییلماز وارد مدرسه شده و در را هم از پشت سر قفل می کنند.

این نقشه عاکف بوده تا زینب را از این قضیه دور نگه دارد و از طرفی چون به یک گروگان آخر نیاز داشته از کمیسر ییلماز خواهش کرده تا کمکش بکند.

عاکف دستبند را به دست خود ییلماز می بندد و عکسی از او گرفته و برای فرمانده اکرم می فرستد.

اکرم با دیدن عکس جا می خورد و عاکف می گوید: «من تا نیم ساعت دیگه میخوام برم روی پشت بوم. تنها خواسته ای که ازتون دارم اینه که خبرنگارهارو جمع کنید تا من حرفامو بزنم و همه دنیا این حرف هارو بشنون. » اکرم قبول می کند اما شرط می کند که به ییلماز صدمه ای نزند.

لحظات آخر که عاکف قصد خارج شدن از مدرسه را دارد گیزم در حالی که گریه می کند به سمتش می رود تا مانعش بشود، عاکف در را از پشت قفل می کند و گیزم داخل اتاق می ماند.

او گریه می کند و می گوید: «استاد بذارین کمکتون کنم. من نتونستم به رویا کمک کنم اما بذارین کمکتون کنم. »

اما عاکف می گوید: «ما دیگه به آخر خط رسیدیم. » و می رود.

گیزم به کلاس برمی گردد و با گریه به بقیه می گوید: «استاد عاکف میخواد خودشو به کشتن بده.

اون میخواد بهم ثابت کنه که من تنهایی نمیتونستم کاری برای رویا بکنم… » بچه ها که از شنیدن این حرف جا خورده و نگران شده اند چیزی نمی گویند تا این که آتش به سمت گیزم می رود و می گوید: «تو دیگه تنها نیستی. »

عاکف روی پشت بام می رود. توجه همه مردم به او است. عاکف با صدای بلند رو به انها خودش را معرفی می کند.

همان موقع مامور ویژه ای که فرمانده اکرم به او اجازه شلیک داده به سمت عاکف شلیک می کند.

عاکف روی زمین می افتد اما کمی بعد چشمانش را باز می کند و جلیقه ضد گلوله اش را بررسی می کند.

بعد هم گوشی اش را مقابلش می گذارد و همانجا لایو می گذارد و می گوید: «فرمانده اکرم از شما پنج دقیقه وقت میخوام تا حرفامو بزنم. ماشه کش قاتل رویا تانر اصلان بوده. اما قاتل اصلیش همه ما بودیم. ماهایی که بدون دونستن حقیقت اونو مقصر کردیم… »

او درس آخر را می دهد و بعد دستانش را از هم باز می کند و تسلیم می شود.

گیزم و بقیه بچه ها جلو می روند و دور او حلقه می زنند تا مانع از شلیک به او بشوند.

عاکف رو به گیزم می کند و لبخند می زند و می گوید: «تنهایی کاری نمیتونستی کنی گیزم… تنهایی نمیتونستی رویا رو نجات بدی… دیگه میبینی؟ » بعد هم خودش به سمت ییلماز می رود تا به دستش دستبند بزند و او را بازداشت بکند.

ماهیر هم تانر را بازداشت می کند تا به اداره ببرد و حرف هایش را بشنود.

وقتی عاکف دستبند به دست به سمت ماشین پلیس می رود، بچه ها هم دنبالش می روند، آتش زیرلب می گوید: «استاد عاکف حقش نیست اینجوری بره… » گیزم حرف او را می شنود و برای استاد دست می زند.

پشت سر او تمام کلاس و تمام مردم حاضر در انجا برای استاد عاکف دست می زنند. عاکف با لبخند به همه ی آنها نگاهی می اندازد.

بچه ها برای یادبود استاد عاکف بعد از پنج سال دور هم جمع شده اند.

زینب هم میانشان می رود و با بغض در حالی که به عکس عاکف چشم دوخته می گوید: «عاکف یه دوست خوب و یه همسر خوب بود، اما از همه مهمتر اون یک معلم خوب بود… »

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال آموزگار قسمت 27 لذت برده باشید ؛

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *