خلاصه داستان سریال ترکی آموزگار (معلم) قسمت 14

در این مطلب خلاصه قسمت 14 سریال آموزگار را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال آموزگار قسمت 12

سریال آموزگار قسمت 14

بچه ها بعد از حقیقت یافتن از واقعیت تصمیم می گیرند آنجا بمانند اما چند نفری مثل اسماعیل که نگران مادربزرگ پیرش است دوست دارد برود اما آتش جلو می رود و با صدایی رسا رو به همه می گوید: «اگه میخواین حقیقت رو بفهمیم و وقتی پامونو از اون در بیرون میذاریم تغییر کرده باشیم، باید بمونیم. به خاطر استاد عاکف بمونین. »

یکی از پسرها می گوید: «استاد عاکف گفته که سلین همه چیز رو میدونه.. » موسیم و بقیه به سمتش می روند. سلین با عصبانیت می گوید که چیزی نمی داند و وارد توالت می شود و با بغض به مادرش زنگ می زند. مادر او زنی پاویونی است که آن شب هم در کلاب همراه مردان دیگر است.

او به دروغ می گوید که دوست داشته مدرسه بیاید اما نتوانسته. سلین با ناراحتی می گوید: «کاش میشد بیای. همه ی خانواده ها اینجا نگران بچه هاشونن! » تا مادرش بخواهد جوابی بدهد، یکی از مردها گوشی را از دست مادرش می گیرد و قطع می کند. سلین زیر گریه می زند.
وقتی مردم و استاد تانر به کمیسر متین اعتراض می کنند تا حمله ای انجام بدهد او از انها می خواهد فعلا آرامششان را حفظ کند و تا حد ممکن سعی می کند برای عاکف وقت بخرد. او به یاد می آورد که عاکف به او نقشه ی مدرسه و جایگذاری بمب ها را نشان داده و در مورد نقشه ی خودش به او توضیحی داده بود.
وقتی پدر رویا بعد از تماس زینب با مهربانی با او احوال پرسی می کند زینب شک می کند که چگونه او را می شناسد. پدر رویا توضیح می دهد که در بیمارستان و همراه پدرش همیشه مواظب او بوده است. زینب کمی جا می خورد و بعد در مورد رویا می پرسد. پدر رویا بغض کرده و می گوید که رویا پیشش نیست و نمی تواند او را صدا بزند. زینب گوشی را قطع می کند و سراغ پدرش رفته و می گوید: «تو با من روراست نیستی! حتی مطمئن نیستم پدرم باشی! الکی گفتی رویارو نمیشناسی اما پدرش مدام تو بیمارستان کنار تو بود! » پدرش به آرامی می گوید: «باشه.. بهت میگم. رویا خودکشی کرده. اما کمی استراحت کن تا فردا در مورد این موضوع مفصل صحبت کنیم. »
سلین وارد کلاس می شود که عاکف کف آن همچنان دراز کشیده و گیزم مراقب او است. سلین از نفرتش نسبت به رویا می گوید که همیشه موفقیت جلوی راهش بوده و در مورد این که خودش به خاطر رسیدن به بازیگری از همه چیزش گذشته می گوید.
درست وقتی که بچه ها دست به یکی می کنند تا در مدرسه بمانند، کمیسر ییلماز به همراه افرادش وارد ساختمان می شود. بچه ها از طریق دوربین های مدار بسته متوجه آنها شده و دستپاچه می شوند.

آتش جلو می رود و سعی می کند با استفاده از ساعت، بمب ها را منفجر کند تا شاید نجات پیدا کنند اما موسیم مانع او شده و می گوید:« این کارو نکن! با این کارت معلوم نیست چی بشه. شاید همدست استاد شناخته شی و بدبخت بشی! » آتش با نگرانی سعی می کند یکی از دکمه ها را فشار بدهد که عاکف از راه می رسد و از آتش ساعتش را می گیرد و می گوید: «قبل این که از اینجا برین، خواهش میکنم چیزهایی که قراره دوستتون سلین به ما بگه رو گوش کنید! »

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال آموزگار قسمت 14 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال آموزگار قسمت 15  مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *