خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر قسمت ۵۴ +زیر نویس فارسی و دوبله

خلاصه سریال ترکی دختر سفیر قسمت ۵۴ تقدیم نگاه شما همراهان عزیز

 

سنجر دوباره ناره را به اتاق دیگری می برد و می گوید: «باید همه چیز را توضیح دهی. و در را قفل می کند.

ناره وحشت می کند و می گوید: «من فوبیای در بسته دارم.

سنجر در را باز می کند و می گوید: «نترس من هیچ وقت به تو دست نمیزنم.

ناره در جواب می گوید: «لازم نیست چیزی بگویی. من تو را میشناسم.

وقتی ما نامزد بودیم هم به من دست نمیزدی.

سنجر به یاد گذشته روی زمین می نشیند و کمی از خاطراتش می گوید.

ناره می گوید: «تو با یکی دیگر ازدواج کردی. نباید اینجا باشی…

سنجر هم می گوید: «ولی با تو هم برای یک شب هم که شده بود ازدواج کردم و حالا یک دختر داریم.

ناره می گوید: «من دیگر به آن شب فکر نمیکنم.

سنجر به سمت او می چرخد و با ناراحتی داد می زند: «چرا راستو دروغ را با هم قاطی میکنی که من را هم گیج کنی! چند لحظه پیش از من پرسیدی چرا ازدواج کردم و حالا میگویی همه چیز را فراموش کردی؟! من کدام حرفت را باور کنم! حالا بگو ببینم آکین چرا به سراغ ایزابلا به تیمارستان رفته بود؟

و وقتی نگرانی ناره را می بیند می گوید: «نگران نباش. اجازه ندادم دستش به او برسد.

با هم درگیر شدیم و برای همین دستگیر شدم.

ناره سکوت می کند و سنجر ناگهان می گوید: «پس اکین همیشه دنبال تو بوده برای همین همیشه ما دوتا را زیر نظر داشته و با موگه هم طرح دوستی ریخته که زندگی ما را به هم بریزد و آن بلا را به سرت آورد.

ناره داد می زند: «کسی بلایی سر من نیاورده! دست از سر من بردار. برو زندگی ات را بکن. من از دروغ ها و واقعیت ها متنفرم! خدا همه تان را لعنت کند! امیدوارم همیشه در جهنم شک و تردید خودت بسوزی! و با مشت به شیشه می کوبد و دستش زخمی می شود.

سنجر او را محکم در اغوش می گیرد تا آرام شود.

سپس با عجله دست او را پانسمان می کند و می گوید: «من نمی توانم تو را تنها بگذارم. و اگر حرف من تسلی خاطرت می شود باید بگویم که سالهاست در جهنم شک و تردید خودم دارم می سوزم…

ناره التماس کنان می گوید: «ما یک بچه داریم. باید خودمان را جمع و جور کنیم. تو دیگر ازدواج کردی ولی ما هنوز داریم توی گرفتاری هایمان دستو پا میزنیم. حتی زندگی الوان را هم خراب کردم. اجازه بده زندگی عادی داشته باشیم.

سنجر با هیجان می گوید: «چند لحظه پیش به من گفتی چرا ازدواج کردیم… من هم از تصور این که یکی دیگر دستش به تو خورده دارم دیوانه میشوم. مگر تو میتوانی این چیزها را فراموش کنی؟

ناره می گوید: «من کنار آمده ام. عادت کرده ام. فقط می خواهم از دخترمان مراقبت کنم.

سنجر او را تنها می گذارد و به الوان می سپارد که مواظب ناره باشد.
آکین بعد از اجرای نمایشش جلوی چشم زهرا و عوض کردن چرخ ماشین، از زهرا شماره اش را می خواهد و می گوید: «شاید همین روزها او را برای خوردن قهوه دعوت کند.

زهرا که از او خوشش آمده شماره اش را می دهد و وقتی به خانه برمی گردد با گاوروک که دم در نگران ایستاده روبرو می شود و به او می گوید: «امروز با پسری به نام مرت آشنا شدم و زاپاس ماشینت را به او دادم. او هم می خواهد دوباره با من ملاقات کند.

گاوروک که زهرا را دوست دارد غمگین شده و بغض می کند.
کرم و سفیر به خانه گیدیز می روند و به او می گویند برای معامله امده اند. حالا که سنجر هم به دنبال آکین است هرکس پول بیشتری بدهد آکین را به او تحویل می دهند.

گیدیز عصبانی می شود و سفیر می گوید: «توی این ماجرا من و کرم بیشتر از همه ضرر کردیم و یکی باید ضرر ما را جبران کند!

گیدیز بعد از رفتن سفیر با عجله به دیدن ناره می رود و به او می گوید: «پدرت با راننده اش آمده بود و پول بیشتری میخواست.

ناره که از کارهای پدرش شرمنده شده می گوید: «طبق خواسته تو از فردا به اسکله خواهم آمد و در شرکت کار خواهم کرد.

گیدز هم علت زخمی شدن دست او را می پرسد.

ناره همه چیز را شرح می دهد و می گوید: «امشب فهمیدم سنجر با آکین درگیر شده. به همین خاطر هم زندانی شده بود.

آکین به او گفته که من برای این که جلوی عروسی سنجر را بگیرم به موغلا آمده ام.

من از عروسی سنجر خبر داشتم و این را از آکین شنیدم. میدانستم که دخترم را تحویل پدر متاهلش خواهم داد. گیدیز که هرروز واقعیت جدیدی را متوجه می شود با تعجب به ناره نگاه می کند.

 

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قسمت سریال دختر سفیر لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ترکی دختر سفیر قسمت ۵۵ مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *