خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر قسمت 75

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 75 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال دختر سفیر قسمت 75

صبح، سنجر و ناره خسته و غمگین به عمارت افه اغلو می رسند.

آنها تمام شب را در بیمارستان بوده اند.

گاوروک ضربه مغزی شده و بیهوش است و معلوم نیست کی به هوش بیاید.

سنجر در یکی از اتاق های عمارت او را می خواباند و برایش پرستار می گیرد.

ناره که لباس خونی ملک را در دست دارد و گریه می کند با دیدن الوان می گوید: «اگر ملک طوریش بشود من حس میکنم چون مادرش هستم. »

الوان او را دلداری می دهد و می گوید: «ملک مثل تو زرنگ است و راهی برای نجات خودش پیدا می کند. »

سنجر هم برای اینکه ناره را از نگرانی دربیاورد می گوید: «تا شب پیدایش می کنیم. »

ناره هم می گوید: «اگر آکین او را دزدیده باشد جرئت اذیت کردن او را نخواهد داشت. »

و سنجر با عجله راه می افتد تا ملک را پیدا کند.

ناره و الوان در حیاط منتظر ملک می نشینند و گریه می کنند.

در این حال گیدیز به ناره زنگ می زند و در مورد اینکه حضانت ملک را دادگاه به سنجر داده یا ناره، از او سوال می کند.

ناره با گریه می گوید: «ملک از دیروز گم شده و ما حتی به دادگاه هم نرفتیم. »

گدیز با ناراحتی به سمت ماشینش می رود و دم در با قهرمان و ملک روبرو می شود.

اول با قهرمان دست به یقه می شود و قهرمان می گوید: «این دختر از پدر و مادرش قهر کرده بوده و از خانه فرار کرده بوده من او را دیشب وسط جاده پیدا کردم و از من خواست او را پیش تو بیاورم. »

گیدیز به سنجر پیام می دهد و می گوید: «نمیدانم چه اشتباهی کردید که ملک قهر کرده و پیش من است. »

ناره و الوان از خوشحالی گریه می کنند.

سنجر و ناره به سمت خانه گیدیز می روند و ملک به گیدیز می گوید: « دیگر با پدر و مادرم حرف نمیزنم. »

و با یادآوری حرف های منکشه و مجروح شدن گاوروک شروع به گریه کردن می کند.

در عمارت افه اغلو، زهرا کنار گاوروک می نشیند و با او که بیهوش است حرف می زند.

ولی اشه داخل می شود و می گوید: «گاوروک نامزد من است! »

و از زهرا می خواهد از اتاق خارج شود.

زهرا که از دست اشه ناراحت است به الوان می گوید: «من از بچگی با گاوروک بزرگ شدم او حق ندارد من را بیرون کند.»

ناره و سنجر به دیدن ملک می روند و ملک می گوید: «من از شما خواهر یا برادر خواستم ولی بچه شما واقعی نیست و توی شکم زن دیگری است! »

ناره از گیدیز می خواهد آنها را تنها بگذارد و سنجر به ملک می گوید: « آن بچه گناهی ندارد و هنوز به دنیا نیامده. کاش تو شکم مادر تو بود ولی اینطور نشد… و حالا من هم تو و هم او را دوست دارم. من در حق مادرت بدی کردم و حالا پشیمان هستم. ما عشق نافرجامی داشتیم. » و گریه می کند.

ناره از ملک می خواهد آنها را ببخشد ولی ملک گریه می کند و می گوید که نمی تواند.

گیدیز جریان را از زبان ملک برای سنجر تعریف می کند که چطور پشت ماشین پنهان شده و گاوروک هم بعد از تحویل گرفتن اکین که ملک صدای آکین را شناخته تصادف کرده و کاپوت باز شده و ملک خودش را بیرون کشیده و با گاوروک که بیهوش بوده روبرو شده و بعد قهرمان سر رسیده و نجاتش داده است.

سنجر می گوید: «من نمیتوانم این همه تصادف اتفاقی را یکجا باور کنم! »

گیدیز می گوید: «پس تو هم فکر میکنی که آکین و قهرمان این وسط مشکوکند. »

سپس هردو تصمیم می گیرند به سراغ قهرمان بروند.

ناره می گوید: «پس من هم میایم تا از قهرمان برای نجات دخترم تشکر کنم چون به او مدیون هستم. »

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قسمت سریال دختر سفیر لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 76 مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

 

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *