خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر قسمت 109

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 109 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال دختر سفیر قسمت 109

ملک به اتاقش بر می گردد و به ناره می گوید:« من الان فهمیدم که دو تا خانه خواهم داشت یکی با تو یکی با پدرم.

ولی همیشه یک خانواده خواهیم بود.» سنجر صبح زود به دیدن زهرا به کارگاه روغن کشی می رود. زهرا عروسی گاوروک و اشه را به هم زد و حالا برای فکر کردن شب را در کارگاه به سر برده است.

سنجر به او می گوید:« اگر قصد عروس شدن داری من راضی به ازدواج تو و گاوروک هستم.»

زهرا می گوید:« خودم حال عروسی را دارم که داماد ترکش کرده باشد.» بعد از ساعتی همه ی آنهایی که صاحب سهام هستند طبق قرار در کارگاه جمع می شوند و رای گیری شروع می شود.

وکیل اعلام می کند:« ارای هر کس بیشتر از 50 درصد شد ریاست مال اوست.» همان اول موگه و سنجر به زهرا رای می دهند.

ولی خالصه و یحیی که قبلا توسط قهرمان و دودو تهدید شده اند رای شان را به گیدیز می دهند. زهرا از رفتار مادر و برادرش متعجب می شود و گیدیز که در حال رسیدن به هدفش است لبخند می زند. حالا نوبت بنفشه است که با دادن رای به گیدیز باعث برنده شدن او شود اما قبل از اینکه بنفشه دهان باز کند سنجر که همه چیز را زیر نظر دارد گولسیه را صدا می زند.

گولسیه می اید و می گوید:« کسی که ملک را بی هوش کرد بنفشه بود.» بنفشه با وحشت به سنجر چشم می دوزد.

سنجر او را به گوشه ای برده و پلیس را دم در کارگاه نشان او می دهد و می گوید:« اگر به گیدیز رای بدهی پلیسها تو را به عنوان جنایتکار دستگیر خواهند کرد ونجرت هم علیه تو شهادت خواهد داد.

حالا با تو کاری ندارم اما بعد از اینکه بچه ی مرا دنیا آوردی حسابت را خواهم رسید.» بنفشه به کارگاه برمی گردد و به زهرا رای می دهد و گیدیز با نفرت به سنجر خیره می شود.

گیدیز به قهرمان زنگ می زند وداد می زند که چرا موضوع بنفشه را به او نگفته که با آکین همدست بوده و در ضمن می گوید:« دعا کن سنجر در مورد همدستی تو با آکین چیزی نفهمد وگرنه حسابت را خواهد رسید.»

خانواده ی افه اغلو به عمارت برمی گردند و ناره و ملک هم برای مسافرت آماده می شوند. گاوروک از راه می رسد و همه ی اهل خانه ناره و ملک را در آغوش می گیرند و خداحافظی می کنند و سپس سنجر ملک و ناره را به فرودگاه می رساند. ملک روز تولد سنجر را به او تبریک می گوید و نقاشی اش را به پدرش هدیه می دهد.

سنجر بعد از اینکه خیالش راحت می شود که ناره و ملک سوار هواپیما شده اند به سراغ قهرمان و آکین می رود. اما ناره که دل جدا کردن ملک از سنجر را ندارد بالاخره از رفتن منصرف می شود و به همراه ملک از فرودگاه خارج می شود وهمانجا با موگه روبه رو می شود. موگه می گوید از زبان گیدیز شنیده که آکین به پلیس تحویل داده نشده بلکه زندانی سنجر است.

ناره با عجله ملک را دست موگه می سپارد وبه سمت کلبه ی کوهستانی راه می افتد. از آنطرف سنجر خانه ی قهرمان را به همراه افرادش محاصره می کند و لوکی را که زندانی قهرمان بود آزاد می کند. لوکی به سنجر می گوید متوجه شده بوده که بنفشه همدست آکین و قهرمان است و برای همین قهرمان او را دزدیده بود. سنجر وارد خانه ی قهرمان شده و با اسلحه به او شلیک می کند.

از آن طرف ناره خودش را به کلبه ی کوهستانی می رساند و به بالای صخره می رود و به آکین می گوید:« خون ادم کثیفی مثل تو نباید دامن ما را بگیرد»

و طناب را از دست وپای او باز می کند تا آکین را فراری بدهد. سنجر بعد از کشتن قهرمان به سراغ اکین می اید و با ناره روبه رو می شود. ناره داد می زند:« نباید دستت را به خون این آلوده کنی. بگذار برود.» آکین ناره را گروگان می گیرد و به سنجر می گوید:« یا می گذاری منو ناره با هم برویم یا او را هم با خودم به پایین پرت خواهم کرد.»

سنجر داد می کشد:« تو نباید زنده باشی.» و ناره را از دست آکین نجات داده و خودش آکین را بغل کرده و پایین می پرد. ناره ناباورانه فریادی از وحشت می کشد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 109 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 110 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *