خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر قسمت 127

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 127 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال دختر سفیر قسمت 127

سنجر که از دست ناره بخاطر باز نکردن در در شب گذشته دلخور شده، صبح به دیدن او می رود و می گوید:« هر وقت به تو نیاز دارم تنهایم می گذاری.» ناره جواب می دهد:« تو دیشب پیش پسرت بودی. برای همین به من نیازی نداری و اصلا مرا درک نمی کنی.»

سنجر می گوید:« ولی آنکه حال مرا نمی فهمد تو هستی. من نمی توانم احساسم را به پسرم بروز بدهم چون می ترسم تو ناراحت شوی.

حالا فهمیدم که داری مرا بخاطر گذشته مجازات می کنی.»

ناره جواب می دهد:« اگر قرار بود مجازاتت کنم انگشترت را دستم نمی کردم و کنارت نمی ماندم ولی من قصد مجازات ندارم چون سرنوشت ما را به هم وصل کرده است.»

در همین حال به دعوت سنجر چند نفر برای انتخاب لباس عروس ناره وارد خانه می شوند.

صحرا هم از راه می رسد و ملک شروع به انتخاب لباس برای مادرش می کند. ناره با اینکه از دست سنجر دلخور است از صحرا می خواهد پای سنجر را معاینه کند و این باعث دلگرمی سنجر می شود.

در همین حال گیدیز با سنجر تماس می گیرد و سنجر به ناره و صحرا می گوید:« گیدیز در شرکت منتظر من است. باید در مورد برگه های سهام صحبت کنیم.»

سنجر همراه خود الوان و ملک را هم می برد. بعد از رفتن آنها صحرا برای ناراحت کردن ناره می گوید:« دیشب سنجر از من خواست زن خوشگلش بنفشه را معاینه کنم. انها یک پسر شیطان دارند. دیشب هنگام سونوگرافی سنجر خیلی خوشحال و هیجان زده بود. او پدر خوبی است و تو و بنفشه واقعا خوش شانسید.»

ناره که خودش خیلی تحت فشار است از حرفهای صحرا ناراحت تر می شود.

سنجر از ملک و الوان می خواهد چند دقیقه داخل ماشین منتظر باشند و خودش داخل کارگاه روغن کشی شده و برگه های سهام گیدیز را امضا می کند. از این به بعد سهام گیدیز به نام او ثبت می شود. گیدیز می گوید:« من یک بازنده هستم. تو از یک طرف ناره و از طرف دیگر سهام مرا صاحب شدی. »

سنجر جواب می دهد:« من خودم را پیروز نمی دانم. کاش مثل گذشته رفیقم بودی و سهام من دست تو بود.» گیدیز از شرکت خارج می شود و در همان حال صحرا با او تماس می گیرد و درمورد ور شکستگی سنجر می پرسد. الوان که حرفهای آن دو را شنیده می پرسد:« تو که عاشق ناره بودی حالا با صحرا چه سر و سری داری؟»

گیدیز به دروغ می گوید:« از صحرا خواستم دوست دخترم باشد ولی او تلفن را به رویم قطع کرد.» سنجر به همراه الوان و ملک به عمارت می رود.

خالصه به الوان می گوید:« اجازه نمی دهم دیگر از عمارت بروی.» الوان جواب می دهد:« به چند شرط اینجا می مانم. اول اینکه ناره با سنجر ازدواج کند و عروس این عمارت شود. و دیگر اینکه می خواهم یحیی را کمی تنبیه کنم. مدتی او را فراری می دهم و بعد هم می بخشمش.»

اشه حرفهای آنها را می شنود و فورا به دودو خبر می دهد و او هم به یحیی انتقال می دهد و می پرسد:« اگر الوان تو را ببخشد دوباره حاضری پیش او برگردی؟»

یحیی مردد می شود.

سنجر برای شب حنابندان برای آوردن ناره به خانه ی او می رود اما ناره آماده نیست و می گوید:« من خیلی زخم خورده ام ولی همیشه سعی کردم ادای آدمهای شاد را دربیاورم. حالا فهمیدم که با ادا درآوردن آدم خوشبخت نمی شود.»

و انگشتر ازدواج سنجر را به او پس می دهد و سنجر غمگین و ساکت او را نگاه می کند.

گیدیز دوباره با ماشین نعش کش به روستا برمی گردد تا جسد آکین را بدزدد اما با قهرمان رو به رو می شود و قهرمان با پوزخند به او می گوید:« من جلوی صحرا را می گیرم که به پلیس گزارش جسد آکین را ندهد. در عوض از تو می خواهم پولی را که بابت فروش سهامت به سنجر گرفتی به من بدهی در آن صورت اجازه نخواهم داد که به زندان بروی.»

گیدیز که حسابی گیر افتاده است خشمگین شده و می رود. قهرمان به صحرا که گوشه ای پنهان شده می گوید:« دیدی که گیدیز به تو هم خیانت کرد نباید اعتماد کنی چون او هم در نهایت به فکر نفع خودش است.»

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 127 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 128 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *