خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر قسمت 162

22سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 162 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال دختر سفیر قسمت 162

گوون چلبی تصمیم قطعی دارد که ملک را از چنگ سنجر در آورد و او را خودش بزرگ کند.

وکیل می گوید: «باید به قاضی ثابت کنیم که سنجر آدم خشن و قلدریه. در این مورد راننده کتک خورده تو هم می تونه شهادت بده. باید تلاش خودمونو بکنیم و حضانت نوه ت رو بگیریم.»

یحیی بعد از پیدا شدن ملک پیش دودو برمی گردد.

دودو که از ملاقات دوباره احمد وحشت کرده به یحیی می گوید: من و تو مجردیم وبه زودی صاحب بچه می شیم. بهتره عقد کنیم و خیال خودمون راحت بشه.» یحیی به دودو قول می دهد مه به زودی ازدواج کنند و نگرانیشان رفع شود.

سنجر کنار تخت ملک منتظر است تا او بیدار شود و بعد نامه ناره را به او می دهد و می گوید: «وقتی مادرت می رفت اینو برای تو نوشت ولی تو پاره ش کردی. حالا اگه دلت می خواد می تونی بخونیش.»

ملک نامه پر از محبت ناره را می خواند و اشک می ریزد.

سنجر از دیدن این صحنه دلش می سوزد و پیش مادر و خواهرش می رود و می گوید: «این همه آدم توی این خونه هست. اون وقت ماوی باید متوجه بشه که موهای ملک به شدت می ریزه و حتی کچلی داره.»

همه نگران می شوند و سنجر می گوید: «به زودی اونو به دکتر می برم تا مشکلش رفع بشه.»

در همین حال یحیی وارد سالن می شود و با صدای بلند طوری که الوان بشنود می گوید: «می خوام یه عروسی مجلل بگیرم و باعث خوشحالی زن خوشگلم که به زودی پسری برام میاره بشم.»

سنجر ناراحت می شود و می گوید: «تمام شهر در مورد رابطه تو و دودو حرف می زنن. اون وقت تو به فکر عروسی مجللی. اگه الوان رو ناراحت کنی منم تو رو ناراحت می کنم.»

الوان فورا از خانه خارج می شود و یحیی که از حرف های برادرش ناراحت شده پیش دودو برمی گردد.

از آن طرف با یک دسته گل سراغ دودو می رود و می گوید: «به خاطر پول با یحیی ازدواج نکن. تو منو دوست داری. اگه عاشق یحیی بودی اون شب منو به اتاق خوابت نمی بردی.»

دودو که از آن شب به خاطر مستی چیزی به یاد نمی آورد می فهمد که بین او و احمد رابطه برقرار شده و با ناراحتی به دوستش زنگ می زند.

وکیل به چلبی می گوید: «مدارک ناره رو موقع خروج از کشور گیر آوردیم و خیلی وقته که به عنوان سرپرست دخترش رسیدگی نکرده. این برای ما خوب شد.»

سفیر که می بیند دارد به هدفش نزدیک می شود دستور می دهد چند نفر سنجر را زیر نظر داشته باشند و در ضمن از کارهای ماوی هم سردربیاورند و بدانند او کیست و چرا به آن شهر آمده.

آنها سعی دارند سنجر را گیز بیندازند و انجام هر اقدامی از طرف او علیهشان را سلب کنند.

بورا به مغازه الوان می رود و او را به خوردن صبحانه در کافه اش دعوت می کند.

الوان با خجالت می پذیرد و هنگام صرف قهوه به بورا می گوید که سنجر برادر شوهرش است و از برادر به او نزدیک تر است و این شهر سنت های خودش را دارد که بورا از آنها بی خبر است.

بورا می پرسد: «پس شوهرت به تو خیانت کرده. چون تو زنی نیستی که به این راحتی از شوهرت طلاق بگیری. و اینکه خانواده شوهرت از تو حمایت می کنن مشخص می کنه که مقصر اون بوده.»

الوان جا می خورد و گریه کنان می گوید: «من زن بی سواد و بی فرهنگی هستم و با پرحرفی مغز شوهرم رو خوردم.»

بورا به او کتابی می دهد و می گوید: «تو زن قوی ای هستی ولی اعتماد به نفس نداری. این کتاب رو بخون و به خودت اعتماد کن. تو هر کاری بخوای می تونی انجام بدی.» الوان از بورا خوشش می آید.

سنجر ملک را پیش پزشک می برد و پزشک او را به آزمایش خون می فرستد.

ملک از آمپول می ترسد و ماوی که متوجه شده اتفاقی سر راه این خانواده قرار نگرفته به آزمایشگاه می رود تا کنار ملک باشد.

او دست های ملک را در دست می گیرد تا از آمچول نترسد و دکتر به سنجر می گوید: «دخترت از نظر جسمی مشکلی نداره. باید اونو پیش روانشناس ببری.»

سنجر به ماوی می گوید: «همون طور که خودت گفتی بعضی لطف ها و مهربونی ها هست که تشکر نداره. ولی به خاطر تمام محبت ها و کمک هات از تو ممنونم.» ماوی صورت سنجر را نوازش می کند و می رود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 162 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 163 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *