خلاصه داستان سریال ترکی دکتر معجزه / دکتر خوب قسمت ۱۶ + زیرنویس و دوبله
نازلی بخاطر اینکه کبد پیوندی به عمو محسن نرسیده، ناراحت است و در اتاق گریه می کند. علی می آید و برای اینکه نازلی ناراحت نباشد او را دلداری می دهد. علی می گوید که درست است نتوانستیم جان عمو محسن را نجات دهیم اما جان یک نفر دیگر را نجات داده ایم. نازلی می گوید که چرا ناراحتی من برای تو مهم است؟ تو که با من قهر هستی. علی از نازلی خواهش میکند که گوشی تلفن اش را بیاورد به لیست تماس های دیشب برود. نازلی با دیدن نام دکتر عادل متوجه میشود که علی دیشب حرفهایشان را شنیده است. او به علی می گوید:{درسته که دکترعادل به من سپرده بود تا بهت رسیدگی کنم اما اگه این حرفو نمیزد هم من پیشت میومدم. من از وقت گذروندن با تو لذت می برم} علی می گوید که لازم نیست نقش بازی کند. احتمال اینکه کسی مثل نازلی با علی دوست شود خیلی پایین است. در آخر او میگوید که اوتیسم دارد ولی احمق نیست و آنجا را ترک میکند. نازلی که ناراحت شده به اتاق عادل می رود و جریان را توضیح میدهد. دکتر عادل، وضعیت علی را درک میکند زیرا تا به حال هیچ دوستی نداشته است. از این رو اگر کسی با علی مهربان باشد، گمان میکند که به اجبار اینکار را میکند. فکری به سر نازلی می رسد و به اتاق استراحت دکترها می رود. او می خواهد آن شب همه را بعد از کار به کافی شاپ دعوت کند تا علی را سوپرایز کنند. یکی از پرستارهای مرد بنام گونش، عاشق مسئول پذیرش (بنام گولین) شده که به او محل نمیگذارد. نازلی از او می خواهد که به بهانه ای علی را به کافه بکشاند اما گونش قبول نمیکند و شرط می گذارد. اگر نازلی سراغ گولین برود و کاری کند که به او اهمیت دهد، کار نازلی را نیز راه میاندازد. نازلی قبول میکند و به پیش گولین می رود. او از گولین خواهش میکند که به گونش فرصتی برای آشنایی دهد. با تعریف و اصرار نازلی، گولین بلاخره قبول میکند که یک فرصت به گونش بدهد.
فرمان در راهرو بیمارستان، بلیز را میبیند که مشغول صحبت با آقا بهزاد است. بهزاد از اینکه عمل موفقیت آمیزی داشته، راضی ست و تصمیم دارد که با بیمارستان شراکت کند. همکار او کارهای شراکت و سرمایهگذاری را انجام خواهد داد. فرمان در طبقه پایین، به سمت بلیز می رود و میگوید :{ هرکاری خواستی من بخاطر تو انجام دادم. اما کاری که من خواستم رو انجام ندادی} بلیز میگوید که موقیعت شغلی مان اینگونه ایجاب میکند. فرمان خنده ی عصبی می کند و از اینکه باز هم بلیز جایگاه کاری شان را به رخ می کشد ناراحت می شود.
دکتر عادل به همراه علی در بخش کافه رستوران بیمارستان پشت میز نشستهاند. گارسون برای علی چایی می آورد. اما علی می گوید که این چایی خیلی غلیظ است و او چایی روشن و کمرنگ سفارش داده. دکتر عادل همان چای غلیظ را برمیدارد و روی میز میگذارد. دکتر عادل میگوید که از دست نازلی ناراحت نباشد زیرا آن دختر از ابتدا قصد دوستی با علی را داشته است. علی باورش می شود اما نمی تواند مطمئن شود. عادل با علی در مورد پذیرفتن چیز های جدید صحبت می کند. اینکه در زندگی باید به چه کسانی اعتماد کنیم مشخص نیست و تنها با تجربه ی زندگی میتوان به آن پی برد. سپس چای لیموی غلیظ را به علی می دهد. علی می نوشد و خوشش می آید و قبول میکند گاهی چیزهای جدید را در زندگی امتحان کند.
ساعت کاری تمام میشود و نازلی هنگام خروج از بیمارستان با استاد فرمان روبرو میشود. نازلی از فرمان ناراحت است زیرا نتوانسته برای نجات عمو محسن کاری کند. فرمان میگوید که بعضی چیزها از کنترل اش خارج است و به نازلی توصیه میکند که هیچوقت در محل کارش عاشق نشود. اما نازلی از قبل عاشق فرمان بوده است و خود فرمان اطلاعی ندارد. او در مورد دورهمی کافی شاپ میگوید اما فرمان دعوتش را رد میکند.
آن شب همگی در کافه جمع میشوند. وقتی علی می آید همه بلند میشوند و میگویند: {سوپرایز} ناگهان علی از مسیر خود بازمیگردد و نازلی به دنبالش می دود. او به نازلی میگوید که هیچوقت از سوپرایز ها خوشش نمی آید. نازلی خواهش می کند و میگوید که امشب همه بخاطر او دورهم جمع شده اند. علی متقاعد میشود و آرام به جمع وارد می شود. بعد از بگو بخند های دورهمی، علی به میز پذیرش میرود و نوشیدنی سفارش میدهد. نازلی کنارش می رود و علی میگوید که او را بخشیده است. آن طرف تر، دمیر و آچلیا دارت بازی میکنند. آچلیا از زندگی و رویاهایش میگوید که اگر چیزی بخواهد به دستش میآورد. دمیر به نازلی نگاه میکند. آچلیا که دمیر را دوست دارد، میداند که دمیر عاشق نازلی ست. برای همین حرص میگیرد و به علی در تنهایی میگوید که نازلی به همه ما التماس کرده تا ما به اینجا بیاییم. او کار نازلی را خراب میکند و حال علی بد میشود. او کیف اش را برمیدارد و از آنجا میرود.