خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 9

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 9 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 9

پلیس ها به اتاق ییلماز می روند اما اتاق خالی است.

انها در حال گشتن هستند که تمامی اهالی از سر و صدا بیدار می شوند.

زلیخا به شدت نگران و آشفته است و دعا می‌کند که ییلماز هرکجا که هست فرار کند.

خانم بزرگ مقابل ژاندارم به روی خودش نمی آورد و در مورد علت آمدن آنها سوال میکند.

آنها می‌گویند که ییلماز به جرم قتل در استانبول تحت پیگرد است و به آنها گزارش داده اند که در ویلای یامان ها پنهان شده است.

همه از شنیدن این حرف شوکه می شوند. ییلماز که برای پنهان کردن شناسنامه ها و مقداری پول به نیزار همیشگی رفته بود،هنگام برگشت پلیسها را میبیند و پا به فرار می‌گذارد، اما آنها ییلماز را می‌بینند و گیر می اندازند.

زلیخا با آشفتگی دنبال ماشین پلیس افتاده و تا ژاندارمری می دود تا بتواند ییلماز را ببیند.

خانم بزرگ نیز بخاطر زلیخا به آنجا می رود و او را به خانه برمیگرداند.

او زلیخا را آرام می‌کند و می‌گوید که راز آنها در مورد اینکه آنها خواهر و برادر نبودند باید بین خودشان بماند.

زلیخا ماجرای علت قتل را برای خانم بزرگ تعریف میکند و میگوید که ییلماز گناهی ندارد و بخاطر او کسی را کشته است.

خانم بزرگ در حال تمیز کردن زخم پاهای زلیخا است که بخاطر پیاده دویدن تا ژاندارمری زخمی شده.

او خودش با قاشق سوپ در دهان زلیخا میگذارد و ثانیه با دیدن این صحنه ها شوکه و عصبانی می شود و وقتی به آشپزخانه برمیگردد، میگوید که مطمئن است کاسه ای زیر نیم کاسه است ،زیرا خانم بزرگ باید زلیخا را از ویلا بیرون کند.

کمی بعد خانم بزرگ به آشپزخانه آمده و نسبت به بی گناهی زلیخا و تنها بودن او حرف می زند. ثانیه و فادیک که تازه از بی آبرو شدن ییلماز و زلیخا خوشحال شده بودند، بیشتر ناراحت می شوند و حرصشان میگیرد.

صبح روز بعد، ییلماز را از آدانا به زندان استانبول انتقال می‌دهند.

در سلول او، زندانی های باجگیری هستند که به ییلماز تخت نمیدهند و از او پول می‌خواهند.

ییلماز که پولی ندارد مجبور است روی زمین بنشیند.

خانم بزرگ برای سر زدن به حیوانات طویله به همراه غفور می رود و برای اینکه غفور را نسبت به اینکه در مورد عاشق و معشوق بودن ییلماز و زلیخا سکوت کند و به کسی چیزی نگوید، یکی از گاوهای خوبشان را به غفور می بخشد.

غفور که نیت خانم بزرگ را نمیداند، خوشحال شده و با غرور به خانه می رود و به ثانیه خبر میدهد که خانم بزرگ قدر او را دانسته و بخاطر زحماتش به آنها گاو داده است.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان قسمت 9 سریال روزگارانی در چکوروا   لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 10  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *