خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 16

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 16 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 16

صبح روز بعد، وکیل خانوادگی با خانم بزرگ تماس گرفته و خبر میدهد که برای ییلماز حکم اعدام آمده است. خانم بزرگ به شدت شوکه می شود. گولتن از پشت در این حرف را می شنود و او نیز شوکه می شود و با گریه به آشپزخانه می رود.

خانم بزرگ از وکیل میخواهد که اقدامی بکند‌ تا حکم ییلماز تغییر کند.
زلیخا متوجه گریه گولتن می شود و دلیلش را از او میپرسد. گولتن به خاطر اصرار زلیخا مجبور می شود حقیقت را بگوید. زلیخا با خشم و گریه به سمت اتاق خانم بزرگ می رود و او را دروغگو خطاب میکند، زیرا طبق قرارشان ییلماز را نجات نمی‌دهد.

خانم بزرگ سعی دارد او را آرام کند. زلیخا ناگهان غش میکند و گولتن، صباح الدین را بالای سر او می آورد. زلیخا در حال هذیان گفتن چند بار اسم ییلماز را می‌برد.وقتی او به هوش می آید، صباح الدین این قضیه را به روی زلیخا می آورد.
وکیل به خانه آمده و با خانم بزرگ و زلیخا صبحت میکند و امیدواری میدهد که کار را درست کند.

او میگوید که وکیل استانبول بخاطر بیماری در جلسه دادگاه حضور پیدا نکرده بود و از این به بعد او خودش به امورات رسیدگی میکند.

زلیخا بعد از رفتن وکیل، از خانم بزرگ میخواهد که فقط برای یک بار او را به دیدن ییلماز ببرد، اما خانم بزرگ عصبانی شده و قبول نمیکند.
شب، خانم بزرگ قضیه را به ییلماز می‌گوید، و ییلماز میگوید که خودش به قضیه رسیدگی خواهد کرد.

صبح، صباح الدین دوباره برای گرفتن فشار زلیخا به آنجا می آید. او پنهانی به زلیخا میگوید که میتواند به او کمک کند. زلیخا میگوید که قصد فرار دارد. صباح الدین برای او بلیت تهیه کرده و برای او می آورد و خبر میدهد که آخر شب بیرون بیاید تا به همراه یکی از افراد او به راه آهن برود.

ییلماز وصیت نامه ای نوشته و به مدیر زندان میدهد تا آن را به زلیخا برسانند. مدیر زندان با خانم بزرگ تماس میکرد و خانم بزرگ از او میخواهد که وصیت نامه را ارسال نکند. نظافتچی‌ زندان که دوست ییلماز است، متوجه می شود که مدیر زندان وصیت نامه را پاره میکند. او شب این خبر را به ییلماز میدهد.

ییلماز شوکه شده و میگوید هر طور که شده باید از زندان فرار کند. او از دوستش کمک گرفته و طبق نقشه ای از او میخواهد که کمکش کند.

شب بعد از خوابیدن افراد خانه، زلیخا از خانه بیرون می آید تا به سمت راه آهن برود. دمیر به همراه صباح الدین بیرون است و صباح الدین به عمد دمیر را سرگرم کرده تا دیرتر به خانه بروند. او که مست شده، به دمیر میگوید‌ که تصمیم به طلاق از شرمین دارد و دیگر نمیتواند این زندگی را تحمل کند. دمیر میگوید که او بخاطر از بین نرفتن اعتبار خانواده یامان ها، نباید طلاق بگیرد.

زلیخا سوار ماشین شده و به راه آهن می رود. نیمه شب، خانم بزرگ متوجه می شود که زلیخا خانه نیست و می فهمد که او فرار کرده است

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان قسمت 16 سریال روزگارانی در چکوروا   لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 17  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *