خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 160
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 160 را برایتان آماده کرده ایم.
امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
شرمین به دادگاه نمی آید و قاضی دادگاه را به سه ماه بعد موکول کرده و دمیر دوباره باید به زندان برود.
هولیا ناراحت و عصبی می شود. دمیر را به زندان منتقل میکنند. شرمین همچنان امیدوار است و در دادگاه نشسته است تا شاید شرمین بیاید. ایلماز و چنین داخل ماشین هستند.
ایلماز به شدت ای شرمین عصبانی است زیرا مطمئن است که او پول را از هولیا گرفته تا شهادتش را پس بگیرد. در خانه خطیب، شرمین حاضر شده تا بیرون برود. زن خطیب روی لباس شرمین چیزی می ریزد و او چون لباس دیگری ندارد، مجبور می شود لباس زن خطیب را بپوشد.
او از سبک لباسهای زن خطیب بدش می آید اما چاره ای ندارد. فسون با خانه خطیب تماس گرفته و از شرمین میخواهد آنجا برود زیرا برایش نامه ای آمده است.
شرمین به خانه فسون می رود.نامه درخواست طلاق صباح الدین به آنجا آمده است. شرمین بی اهمیت به این قضیه به فسون توضیح میدهد که بلیت برای رفتن به فرانسه خریده و امروز میخواهد فرار کند و هولیا نیز در خواب ببیند که میتواند پسرش را آزاد کند. او یکی از لباسهای فسون را میپوشد و از آنجا می رود.
در خانه تکین، وکیل از استانبول تماس گرفته و به بهیجه میگوید که برای مسائل مالی باید به آنجا برود. بهیجه متعجب و نگران می شود.
تکین نیز میگوید که همراه او می رود. ایلماز به شرکت خطیب می رود و با تهدید و عصبانیت در مورد پس گرفتن شهادت شرمین و گرفتن پول از هولیا سوال میکند.
خطیب متعجب شده و از اینکه شرمین او را نیز سر کار گذاشته است و بی خبر از هولیا پول گرفته است عصبانی می شود و میگوید که در این قضیه دست ندارد و خودش نیز دشمن هولیا است. خطیب عصبی است و به افراد خودش میگوید که همه جا را دنبال شرمین بگردند و مراقب باشند تا او به دادگاه نرود. سپس خودش به سمت خانه فسون می رود.
در خانه زلیخا با نسرین دعوا میکند و از او میخواهد از اتاق بیرون برود اما نسرین میگوید که دستور هولیا است که آنجا باشد. آنها در راهرو با ام درگیر می شوند.
ثانیه بالا می آید و آنها را جدا کرده و سپس به زلیخا طعمه می زند.
زلیخا عصبانی شده و از ثانیه توضیح میخواهد آنها با هم بحث میکنند و ثانیه پایش سر خورده و با نسرین برخورد میکند و سپس از پله ها پایین می افتد.
سر او زخمی شده و بیهوش می شود. همه جمع می شوند و سریع ثانیه را به بیمارستان می برند. شرمین قبل از رفتن به بیمارستان می رود تا با صباح الدین در باره طلاق صحبت کند و از او خداحافظی کند. دکتر اول بیمارستان و همه کادر جمع شده اند و آن دکتر اعلام میکند که از این به بعد دکتر اول و سر پرست بیمارستان صباح الدین است.
شرمین این صحنه را میبیند و متعجب می شود. بعد از رفتن همه، او پیش صباح الدین آمده و به او تبریک میگوید.
سپس میگوید که او دیگر شرمین را نمیبیند و همچنین شرمین قصد طلاق گرفتن ندارد و تا ابد زن او می ماند تا صباح الدین نتواند کاری کند.
صباح الدین کلافه شده و اهمیتی به او نمیدهد. ایلماز به خانه دمیر می رود. کسی در خانه نیست و زلیخا به حیاط آمده و از دیدن ایلماز متعجب می شود.
ایلماز دست او را میگیرد و به سمت خانه شرمین می برد و او را داخل می برد. او به زلیخا میگوید که نمیتواند دوری او را تحمل کند و هر لحظه به او فکر میکند.
زلیخا نیز میگوید که هر ثانیه در فکر اوست و از عشق او دست نکشیده است. ایلماز از زلیخا میخواهد که با هم فرار کنند. زلیخا چیزی نمیگوید.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 160 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 161 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم