خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 162

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 162 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 152

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 162

شب هولیا به خانه آمده و با زلیخا به خاطر اینکه ثانیه را از راه پله هل داده است دعوا میکند. زلیخا شوکه شده و میگوید که او چنین کاری نکرده و نسرین نیز شاهد است.

او از نسرین میخواهد که حقیقت را بگوید. نسرین به هولیا میگوید‌ که او نمی‌داند و چیزی ندیده است. زلیخا به شدت عصبانی می شود و سپس با حرص می‌گوید که حرف زدن بی فایده است زیرا او هیچوقت حرفهایش را باور نمیکند. سپس میگوید که اصلا کار خودش بوده و کار خوبی کرده است. سپس با عصبانیت به اتاقش می رود .

شب در خانه، مژگان منتظر خبری از بهیجه است. ایلماز پیش او آمده و در مورد شرایط شرمین سوال میکند.

او میگوید که نمی‌داند اوضاع او چطور می شود چون هنوز به هوش نیامده است. در استانبول، وکیل به بهیجه میگوید که وضعیت مالی بهزاد خیلی بد بوده و بدهکاری های زیادی داشته است و به همین خاطر تخت فشار بوده و در نهایت خودکشی کرده است، و حالا نیز اموال او مصادره می شود و یا وراث او باید بدهی را پرداخت کنند و به نفع آنهاست که رد میراث کنند.

بهیجه جا خورده و ناراحت می شود. تکین او را دلداری داده و میگوید که باید با مژگان صحبت کنند و با مشورت تصمیم درستی بگیرند.

در خانه زلیخا پیش هولیا آمده و با طعنه و تمسخر به او میگوید که دمیر آزاد نشد و نقشه او درست پیش نرفت و شرمین سر آنها کلاه گذاشت.

او پوزخند می زند تا هولیا را عصبی کند. هولیا میگوید که شرمین فرار نکرده و تصادف کرده است و به زودی نیز شهادت داده و دمیر آزاد می شود.

سپس از خانه می رود. صباح الدین به اتاق شرمین می رود. او با افسوس به او نگاه کرده و در کلوپ اوایل آشنایی و عشقی که به هم داشتند و سپس عوض شدن شرمین و اذیت های او درد دل میکند. سپس بیرون می آید.

هولیا به بیمارستان آمده و حال شرمین را می پرسد.

صباح الدین با طعنه میگوید که نترسند زیرا قبل از مردنش شهادت را میدهد.

سپس بابت اینکه آنها خانه شرمین را آتش زدند او را ملامت میکند. همان لحظه دادستان به بیمارستان می آید و حرفهای صباح الدین را می شنود. هولیا میخواهد حرف را عوض کند اما صباح الدین همه این مسایل را مقابل دادستان نیز میگوید.

دادستان از هولیا سوال میکند و او میگوید که آنها کمی اختلافات خانوادگی داشته اند.

شرمین مانند دختر او بوده اما بعد از تمام کمکهایی که آنها به شرمین کردند او در جواب به آنها بدی کرده است.

ثانیه از بیمارستان مرخص شده و او را به خانه می آورند. زلیخا در خانه فکرش مشغول ایلماز است و یاد دیدارشان می افتد.

ایلماز و مژگان برای شام به کلوپ شهر رفته اند. مزگانع با ایلماز صحبت میکند اما فکر ایلماز آنجا نیست و بیشتر حرفهای او را نمی فهمد.

مژگان که حس میکند ایلماز مشکلی دارد، از ایلماز میخواهد که با او درد دل کند و میگوید که من زن تو و نزدیکترین فرد به تو هستم.

ایلماز با نگاه کردن به مژگان یاد زلیخا می افتد. مژگان بلند شده و او را بغل میکند.

شرمین به هوش می آید و هولیا را بالای سر خود می بیند.

او میگوید که در حال آمدن به دادگاه بوده که تصادف کرده است.

هولیا میگوید که ایرادی ندارد و دادستان آمده تا همینجا از او شهادت بگیرد.

شرمین جا میخورد و میفهمد که دیگر راه فراری ندارد. در راه برگشت به چکوراوا، تکین یک جا نگه داشته است. چند نفر مزاحم بهیجه می شوند و تکین جلو می رود و با آنها دعوا میکند.

آنها چاقو درآورده و میخواهند از پشت به تکین حمله کنند که همان لحظه تکین به پای یکی از آنها شلیک میکند و سپس با بهیجه سوار ماشین شده و می رود.

بهیجه شوکه و مضطرب شده است و میترسد که پلیس سراغ تکین بیاید. تکین میگوید که او کار درستی کرده است و از پلیس نیز نمی ترسد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 162 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 163  مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *