خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 200
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 200 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
مژگان با گریه به صباح الدین التماس میکند که یک هفته صبر کنند و زایمان نکند تا بچه بتواند دوام بیاورد. دکتر زنان و صباح الدین میگویند که این وضعیت خطرناک است و جان او به خطر می افتد. آنها هر چه میگویند، مژگان قانع نمی شود. از طرفی ایلماز نیز پیدا نمی شود تا به عنوان پدر بچه نظرش را بگوید. دکتر قبول میکند که چند روز مژگان بستری باشد تا وقتی بهتر شد زایمان کند. وقتی که مژگان را از اتاق زایمان بیرون می برند، ایلماز و زلیخا به بیمارستان می رسند. ایلماز سراسیمه دکترها را برای کمک صدا می زند و میگوید که زلیخا در حال زایمان است. مژگان آنها را با هم میبیند و شوکه می شود. ایلماز سریع سراغ مژگان می رود. مژگان از او میخواهد که از اتاق بیرون برود و هیچ حرفی با او ندارد.
از بیمارستان با دمیر تماس میگیرند و خبر میدهند که زلیخا بیمارستان است. دمیر و هولیا با خوشحالی به سمت بیمارستان می روند. در بیمارستان، ایلماز برای صباح الدین توضیح میدهد که پیش زلیخا بوده و نمیتوانست او را با آن وضعیت رها کند. او دوباره به اتاق مژگان می رود و میخواهد به او توضیح بدهد، اما مژگان با عصبانیت با ایلماز برخورد میکند. حال مژگان دوباره بد می شود. صباح الدین میگوید که او باید همین حالا زایمان کند. سپس مژگان را به اتاق زایمان می برند. زلیخا نیز آنجاست و آنها در تختهای کنار یکدیگر هستند.
تکین به بیمارستان آمده و او و ایلماز پشت در اتاق عمل ایستاده اند.
وقتی دمیر و هولیا می رسند، از پرستار می شنوند که ایلماز زلیخا را به بیمارستان آورده بود. دمیر عصبانی می شود. او وقتی ایلماز را پشت در اتاق عمل می بیند،به او به خاطر ایستادن پشت در اتاق عمل حمله میکند. تکین آنها را جدا میکند و میگوید که او به خاطر زن خودش آنجا ایستاده است.
کمی بعد، بچه زلیخا به دنیا می آید. پرستار بچه را بیرون آورده و به دمیر و هولیا نشان میدهد. آنها با دیدن بچه خوشحال می شوند. ایلماز با نگرانی و حسرت به آنها نگاه میکند و منتظر خبر است.
کمی بعد، پرستاران دستگاهی برای نوزاد داخل اتاق می برند. بچه مژگان به دنیا می آید.مژگان از اینکه او گریه نمیکند نگران می شود. دکتر میگوید که بچه زنده است ولی چون نارس است، باید در دستگاه بماند. وقتی پرستار بچه را بیرون می آورد، ایلماز با دیدن آن نوزاد کوچک و نارس شوکه و ناراحت می شود. صباح الدین بیرون آمده و به ایلماز میگوید که صاحب پسر شده و امیدوارند که زنده بماند.ایلماز حسابی به هم میریزد و گریه میکند. دمیر و هولیا برای او ناراحت می شود . دمیر جلو می رود و میخواهد ایلماز را دلداری بدهد، اما پشیمان شده و عقب برمیگردد. تکین ایلماز را بغل کرده و سعی دارد آرامش کند.
در اتاق عمل، زلیخا میخواهد مژگان را دلداری بدهد. مژگان عصبانی می شود و با او تند صحبت میکند.
در عمارت، ثانیه غفور را در اتاق رخت شویی در حالی که خواب است پیدا میکند. او غفور را بیدار میکند و از اینکه او مدام میخوابم در تعجب است. غفور میگوید که حس میکند مریض شده است. ثانیه برای او نگران و ناراحت می شود و او را به خانه می برد تا کمی بخوابد.
زلیخا و مژگان هر یک در اتاق هایشان بستری می شود . زلیخا خوشحال است و بچه را به بغل او میدهند تا به او شیر بدهد.
مژگان در اتاق خود ناراحت و نگران است. صباح الدین سعی دارد او را آرام کند. سپس او را به بخش نوزادان میبرد تا بچه اش را ببیند. مژگان آنجا نیز با ایلماز بد رفتاری کرده و از او میخواهد بیرون برود.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 200 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 201 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم