خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 207
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 207 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
گولتن به هولیا خبر میدهد که بریکا به دیدنش آمده است. بریکا به هولیا میگوید که بهیجه میخواهد کاندیدای ریاست انجمن بشود. هولیا از شنیدن است خبر خنده اش میگیرد. سپس میگوید که بهیجه حتی اهل چکوراوا نیست و سرمایه ندارد. بریکا میگوید که مشخص است که او به پشتوانه مالی تکین جلو می آید. سپس تعریف میکند که امروز صبح آنها را در رستوران دیده بود و با هم صمیمی بودند. هولیا سکوت میکند.
غفور به بهانه خرید برای دام ها، از خانه بیرون آمده و به شرکت خطیب می رود. او از خطیب بابت پرداخت پول هولیا سند میخواهد. خطیب به او سند داده و سپس میگوید که دوباره باید برای تمیز کردن آخور بیاید. غفور عصبانی شده و میگوید که بالاخره پول را پرداخت خواهد کرد و از خطیب میخواهد او را اذیت نکند. سپس می رود.
خانم ها همگی در جلسه کلوپ شهر جمع می شود. بحث در مورد انتخاب رییس جدید به میان می آید. قبل از اینکه بهیجه بخواهد چیزی بگوید، هولیا غیر مستقیم می فهماند که کسی که میخواهد رییس بشود، باید اهل چکوراوا باشد و خودش شخصا پشتوانه مالی داشته باشد.
مژگان در حال خواباندن کرمعلی است. از بیمارستان تماس میگیرند و خبر میدهند که مژگان برای امضای تمدید مرخصی خود باید به بیمارستان برود. مژگان قبول نمیکند و به بعد موکول میکند. ایلماز از اینکه مژگان او را برای نگهداری کرمعلی نادیده میگیرد، عصبی شده و به اصرار مژگان را به بیمارستان می فرستد. هنگام برگشت مژگان، ماشین او پنچر شده و کنار جاده میماند.
ایلماز در خانه با کرمعلی تنهاست. کرمعلی بیدار شده و از گرسنگی گریه میکند. ایلماز نمیتواند با شیشه به او شیر بدهد و بچه نیز ساکت نمی شود. زلیخا از حیاط صدای گریه بچه را شنیده و دم خانه ایلماز می آید. او وقتی متوجه ماجرا می شود، پیشنهاد میدهد که به بچه شیر بدهد. ایلماز به خاطر ساکت شدن کرمعلی قبول میکند. زلیخا داخل می رود و بچه را بغل میگیرد. همان لحظه مژگان به خانه می رسد و با دیدن زلیخا در خانه خود و قصد شیر دادن او به کرمعلی، به شدت عصبانی شده و داد و فریاد میکند. زلیخا میگوید که قصد او کمک بوده است. مژگان با زلیخا بد حرف می زند و زلیخا با ناراحتی بیرون می آید. ایلماز دنبال زلیخا می رود و بابت رفتار مژگان معذرت خواهی میکند. زلیخا اهمیت نمیدهد و با دلخوری می رود. ایلماز و مژگان با هم در خانه بحث میکنند. بهیجه به خانه آمده و ایلماز بیرون می رود. بهیجه علت دعوای آنها را میپرسد. مژگان با عصبانیت ماجرا را تعریف کرده و از دهانش می پرد که نزدیک بود کرمعلی نیز با شیر خوردن از زلیخا، با لیلا خواهر و برادر بشود و گویا عدنان کم نبوده است. بهیجه با شنیدن این حرف شوکه می شود. مژگان به ناچار به او توضیح میدهد که عدنان پسر ایلماز است.
بهیجه به حیاط خانه هولیا می رود و با او در مورد ریاست انجمن مشغول صحبت شده و میگوید که حق با او بوده و باید کسی که اهل آنجا باشد رییس بشود. سپس با طعنه میگوید که بهتر است افراد ریاکار و دروغگو که رازی دارند ، کاندید نشود. سپس به عدنان نگاه کرده و با لحن معناداری به هولیا میگوید که چقدر عدنان شبیه پدرش است. زلیخا نگران می شود.
او به شما پیش دمیر می رود و میگوید که بعید است ایلماز بالاخره متوجه بشود که عدنان پسر اوست و آن وقت همه دارایی هایشان که به نام عدنان است، به دست ایلماز می افتد . او از دمیر میخواهد که همه چیز را به اسم لیلا بکند. دمیر عصبی شده و چنین چیزی را قبول نمیکند و میگوید که عدنان پسر اوست و فرقی بین بچه هایش نمیگذارد.
دمیر به جلسه ای در کلوپ شهر می رود. ایلماز نیز آنجاست و سر میز دمیر می رود و خبر میدهد که زمین ها و خانه های او در استانبول را، خودش خریده است. دمیر با شنیدن این حرف شوکه می شود. او بعد از جلسه به خانه رفته و با وکیلش تماس میگیرد و وقتی متوجه می شود که همه املاکش را که برای جبران خسارت اهاله نیاز داشت، به ایلماز فروخته اند، به شدت عصبانی می شود. او سریع سوار ماشین می شود تا سراغ ایلماز برود.
در بین راه، اپ به سمت پرتگاه رفته و ماشین بین زمین و پرتگاه معلق میماند. دمیر شوکه شده و نمیداند باید چه کند.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 207 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 208 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم