خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 261
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 261 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
دمیر عمارت خطیب را می خرد. سپس سودا را به آنجا می برد و به او میگوید که عمارت را برای او خریده است، زیرا مرسین دور است و آنجا داخل شهر به او نزدیک است و راحت تر است. سودا ابتدا نمیخواهد قبول کند، اما دمیر به او میگوید که دیگر نباید خودش را پنهان کند و همه باید او را در چکوراوا قبول داشته باشند. دو نفر از اعضای انجمن خیریه که قصد خرید عمارت را داشتند، داخل می روند. دمیر به آنها میگوید که او عمارت را خریده است. آنها متوجه قضیه شده و متعجب می شوند. سپس بیرون آمده و سریع به سمت خانه هولیا می روند تا خبر را به او بدهند.
دمیر با خانه تماس میگیرد. او از زلیخا حال بچه ها را می پرسد و میخواهد با عدنان صبحت کند، اما همان لحظه هولیا می آید و گوشی را قطع میکند. او به زلیخا میگوید که همانطور که دمیر او را برای دیدن بچه ها اذیت کرد، حالا باید دلتنگی بکشد. دمیر متوجه می شود که هولیا تماس را قطع کرده و از اینکه هولیا اجازه نمیدهد او بچه هایش را ببیند، عصبی می شود. سودا او را آرام میکند. سپس میگوید که هولیا حق ندارد او را از زن و بچه اش دور کند و او میتواند آنها را پیش خودش بیاورد.
آن دو زن به خانه هولیا رفته و با آب و تاب خبر میدهند که دمیر برای سودا عمارت خریده است. هولیا حرصش میگیرد.
شب در خانه تکین، بهیجه سعی دارد از خاطرات بچگی فکرت سوال کند، اما تکین مدام خودش جواب بهیجه را در مورد زندگی فکرت میدهد. کمی بعد ایلماز فکرت را برای نشان دادن اسب ها می برد. بهیجه به تکین میگوید که بهتر است زیاد به فکرت اعتماد نکند و آمدن او به عنوان برادر زاده تکین کمی مشکوک است و بهتر است که او در مورد فکرت تحقیق کند. تکین میگوید که او به فکرت اعتماد دارد و مانند بهیجه بدبین نیست و به چیزهای خوب فکر میکند.
سودا و دمیر در خانه مشغول خوردن مشروب هستند. سودا نسبت به عشقی که دمیر به زلیخا دارد ابراز خوشحالی میکند. دمیر با پشیمانی برای سودا تعریف میکند که خیلی زلیخا را عذاب داده است. سپس ماجرای آشنایی خودش و زلیخا و داستان زلیخا و ایلماز را برای سودا تعریف میکند.
شب زلیخا دوباره پنهانی به دیدن ایلماز پشت عمارت می رود. آنها مدام از آینده خود صحبت میکنند و از اینکه قصد فرار دارند خوشحالند.
صبح، هولیا حاضر شده و از خانه بیرون می رود. زبخیا کنجکاو است که او کجا رفته است. او به آشپزخانه رفته و از ثانیه سوال میکند. ثانیه میگوید که اطلاعی ندارد. سپس با ناراحتی برای هولیا ابراز نگرانی میکند و نسبت به سودا ابراز تنفر میکند. زلیخا میگوید که هولیا زنی قوی است و از پس این قضیه نیز بر می آید. آنها سپس در مورد روزهای اولی که زلیخا به آنجا آمده بود تجدید خاطره می کنند و زلیخا به ثانیه یادآوری میکند که چقدر او را اذیت میکردند. سپس با هم میخندند. زلیخا بابت اینکه میداند قرار است به زودی از آنجا برود خوشحال است و نسبت به همه چیز و همه کس حس خوبی دارد و با همه خوش رفتاری میکند.
هولیا با ایلماز قرار گذاشته است و با او کار دارد.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 261 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 262 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم