خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 266

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 266 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 152

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 266

شرمین برای دیدن زلیخا به عمارت می رود. او در حیاط غفور را میبیند که میخواهد یک مرغ را سر ببرد. او به غفور بابت این کار و کشتن موجودات طعنه می زند. غفور از حرفهای شرمین می ترسد. ثانیه از غفور میپرسد که چه کار کرده است. غفور می‌گوید که او کاری نکرده است و شرمین حرفهای بیهوده می زند.
شب در خانه تکین، بهیجه خودش چای می آورد و به عمد چای را روی فکرت می ریزد تا او مجبور شود لباسش را در بیاورد. فکرت در سالن لباسش را در نمی آورد و به اتاق می رود. بهیجه از اینکه نتوانست تن فکرت را ببیند که متوجه سوختگی بشود، عصبی می شود. فکرت به اتاق رفته و لباس را در می آورد. تن او سالم است و آثار سوختگی وجود ندارد.
ایلماز پیش زلیخا رفته و با هم در مورد رفتار هولیا صحبت میکنند. ایلماز بدبین است و می‌گوید که به هولیا اعتماد ندارد. زلیخا می‌گوید که در حال حاضر چاره ای جز اعتماد به او ندارند. او سپس به خاطر اینکه قرار است مژگان از پسرش جدا شود ناراحت می شود. ایلماز می‌گوید که آنها چاره ای ندارند و مژگان با رفتارهایش خودش باعث شده است که این اتفاق بیفتد و او به مژگان اعتماد ندارد که پسرش را پیش او بگذارد. سپس می‌گوید که برای لیلا و کرمعلی پاسپورت دو قلو سفارش داده است.
کمی بعد، هولیا به همراه عدنان و لیلا به عمارت کوچک می آید و آنها را به زلیخا و ایلماز میدهد. او به آنها با رضایت نگاه میکند.زلیخا از هولیا تشکر میکند و به او قول میدهد که هر ماه عکسهای بچه ها را برای او پست میکند.
دمیر در شرکت نشسته و جعبه وسایل پدرش را باز میکند. او نامه وصیت عدنان را باز کرده و حرفهای او را در مورد سودا میخواند که عدنان در آن از او خواسته که هوای سودا را داشته باشد. دمیر از اینکه عدنان چنین مسیولیتی به گردن او گذاشته است ناراحت است.
روز بعد، آنکارایی ها در جاده ایستاده و به نقشه خود فکر میکنند، که میخواهند در کارخانه آتش‌سوزی راه بیندازند تا وقتی که تکین با ماشین از آنجا عبور میکند، او را تیر بزنند و بکشند.
ایلماز پیش تکین می رود. او غیر مستقیم از تکین حلایت می طلبد و با ناراحتی از پیش او می رود.
سپس به شرکت رفته و کلیدهای شرکت را به فکرت میدهد و به او می‌گوید که لازمش می شود.
ایلماز به خانه می رود و میخواهد کرمعلی را به بهانه گردش با خودش بیرون ببرد. بهیجه از اینکه ایلماز سر ظهر به خانه آمده و چنین تصمیمی گرفته است، متعجب می شود. ایلماز کرمعلی را سوار ماشین کرده و با خود می برد.
زلیخا لوازم خود را جمع کرده و داخل ماشین میگذارد. گولتن از اینکه زلیخا می رود ناراحت است و گریه میکند، اما از اینکه او بالاخره به عشقش می رسد خوشحال است و برای آنها آرزوی خوشبختی میکند.
هولیا دم در، بچه ها را بغل کرده و از اینکه آنها می روند ناراحت است. زلیخا مقابل بقیه تظاهر میکند که برای واکسن زدن بچه ها می رود. او سوار شده و راه می افتد.
ایلماز در جنگل به محل قرار رسیده و منتظر رسیدن زلیخا و بچه هاست.
زلیخا در مسیر، با خوشحالی به سمت قرار می رود و به عدنان می‌گوید که بالاخره پیش پدرش می روند.‌او ناگهان در جاده ترمز می زند و با ترس و تعجب به رو به رو خیره می شود.
دمیر که مقابل او پارک کرده و جاده را بسته است، از ماشین پیاده می شود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 266 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 267 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *