خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 38

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 38 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 38

در خانه‌ شرف،سر میز غذا،پنبه‌ صحبت
از برنامه های عروسی پیش می آورد و عجله دارد.امینه به او تذکر میدهد که پدرش صلاح کارها را بهتر میداند.
قمر هم دلخور است و می گوید که همیشه صلاح هر کاری را آنها می دانند و اهمیتی به احساسات دخترهایشان نمی دهند.امینه هم ناراحت شده و به او گوشزد می کند که بهتر است به اتاقش برود.
قمر میخواهد برود که فریده و امینه مانع می شوند.شرف می گوید که حتی اسم بویراز را هم نمی خواهد بشنود.
شب، ییلدیز در خانه اش است و برای کوزی نگران است.او دو دل است و از طرفی میخواهد به او سر بزند چون کوزی مریض است، از طرفی
می خواهد که بی خیال شود.او صدای آهنگ از بیرون خانه میشنود و‌ بیرون می رود و می بیند که کوزی یک دستگاه ضبط و میکروفون آورده و با صدای آهنگ و خواننده، لب خوانی می کند.ییلدیز صدای آنرا کم می کند. ییلدیز به کوزی می گوید که او فکر کرده و متوجه شده است که شعله به او هم دروغ گفته که میخواهند جدا شوند.کوزی خوشحال می شود که او باورش کرده است‌ و منظور ییلدیز را اینطور متوجه می شود که ابتدا باید از شعله.جدا شود و بعد به سراغ او بیاید.
گوکچه‌ هم به خانه پدربزرگ می رود و فریده و امینه اتاق هایشان را به او نشان می دهند. گوکچه‌ پیشنهاد می کند که با هم به گردش بروند.شرف و امینه برای خاطر خوشحالی آنها،عینک میزنند ومی رقصند.قمر از سروصدای آنها بیرون می آید.او تنها و عصبانی است.امینه می گوید که ««هرجا که می خواهید بروید، قمر را هم ببرید تا کمی هواخوری کند.»
یبلدیز و کوزی در حیاط چایی می خورند.کوزی از اینکه ییلدیز با او مثل یک دوست رفتار می کند،دلخور است.او می گوید که ما همدیگر را دوست داریم و از اینکه ییلدیز هنوز هم او را مقصر می داند،عصبی می شود و می گوید که :«اگر بیشتر بمن فشار بیاوری،من هم می بوسمت.»
ییلدیز هنوز هم این اجازه را به او نمی دهد.کوزی از او‌ گله مند می شود که ‌وقتی اجازه بوسیدن دستش را هم نمی دهد پس چرا آنجا امده ؟ و اگر قرار است اینطور باشد،بهتر است برود.ییلدیز پکر می شود.
کوزی از لجبازی اوعصبانی می شود وصندلی ها را پرت می کند.
قمر،دخترها را به یک کافه رستوران می برد که ادعا می کند مال پدرش است‌ و اجاره اش را هم او می گیرد. آنها درباره عشق و دوستی صحبت می کنند.امینه به امین زنگ می زند.
امین می گوید که :«ما که از هم جدا شده ایم،درست نیست که هر موقع بخواهی ،زنگ بزنی،چون جای زخم عشق براحتی بسته نمی شود.»
امینه پیشنهاد می کند که با همدیگر جای زخم ها را درست کنند.امینه می گوید که:« همه مان در خانه شما جمع شویم.» امین به او می گوید که پدر عثمان،او را نامزد کرده است و الان هم میهمانی پایان مجردی را می خواهند بگیرند.امینه این خبر را به دخترها می دهد‌ و گوکچه یادش می آید که آن شب،ناهیده او را نفرین عشق کرده بود.
امین پیش عثمان می رود‌ و به اوخبر میدهد که چنین حرفی زده است.
عثمان به او اعتراض می کند که چرا چنین دروغی گفته است.امین می گوید که :«چون من مکانیسم رفتارهای خانم ها را بلدم.مطمئن باشید که کمی دیگر، گوکچه اینجا می آید و نرم می شود و عذر خواهی می کند.»
عثمان انگشتری‌ را که قبلاً خریده بود دستش می کند.
دخترها تصمیم می گیرند با اقوام ملا اوغلوها آنجا بروند. آنها عده ای را با خودشان همراه می کنند و دم در خانه امین می روند.پسرها از سروصدای آنها متوجه می شوند و از خانه بیرون می آیند.عثمان به گوکچه می گوید که :«تو پیشنهاد ازدواج مرا رد کردی و ما را از خواستگاری بیرون کردید.» گوکچه می گوید که او فقط برای یک ازدواج زود هنگام، آمادگی نداشته است.
آنها علت امدنشان را تبریک به داماد اعلام می کنند و سپس آن عده همراه، به پسرها حمله می کنند.
کوزی در حیاط،صندلی هایی را که دیشب شکسته بود،تعمیر می کند.
ییلدیز جلو می آید و‌ به کوزی می گوید که او مشکل کنترل عصبانیت دارد و باید کمک حرفه ای بگیرد.
کوزی می گوید که او فقط به کمک عاشقانه نیاز دارد.ییلدیز برای انجام کاری از کوزی کمک می خواهد.کوزی انجام آن کار را موکول به بعد از خوردن صبحانه می کند. در این موقع در می زنند.کوزی فکر می کند صفر یا ناهیده است.او در را باز می کند و شعله‌ را می بیند.شعله هم از دیدن او در خانه ییلدیز تعجب می کند.شعله وارد خانه می شود و آنها را به رومیو ژولیت تشبیه می کند.شعله دلیل امدنش را یک خبرخوب اعلام می کند.اوبه کوزی می گویدکه از نزد وکیل برمی گردد و کار طلاق بیست روز دیگر انجام می شود و ییلدیز هم خوشحال می شود.کوزی بابت طرز حرف زدنش به او تذکر می دهد،اما شعله به تندی جواب می دهد که در اصل کار آنها کثیف است که با وجود اینکه هنوز طلاق نگرفته اند،اما با هم هستند و بهتر بود که صبورتر باشند.
شعله توافق نامه را در می آورد ومی پرسد که آن را به کدامیک از آنها باید بدهد؟ بعد آن را به طرف ییلدیز میگیرد و می گوید که این جواب سالها انتظار او هست.ییلدیز با خشم آنرا پس می زند و‌ می گوید که این مساله بخود آنها مربوط است و ربطی به او ندارد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 38 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 39 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *