خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 273
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 273 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
هولیا و تکین به قرارگاه همیشگی می روند. هولیا بابت اتفاقات اخیر و واکنش ایلماز نسبت به اینکه عدنان پسر اوست، نگران است و میگوید که دمیر به هیچ وجه راضی به دادن عدنان نمی شود و ایلماز نیز نمیگذارد که پسرش پیش دمیر بماند. تکین میگوید که آنها باید با هم بنشینند و در مورد این مسأله صحبت کرده و به توافق برسند.
شرمین در خیابان فکرت را میبیند. او در مورد خاطرات بچگی شان به فکرت یادآوری میکند، اما فکرت میگوید که او را به یاد نمی آورد و آن زمان خیلی کوچک بوده است. شرمین و بهیجه با هم به کافه می روند و شرمین به بهیجه میگوید که مطمئن است که فکرت، همان فکرت اصلی نیست و نقش بازی میکند.
یکی از دکتر ها پیس مژگان رفته و میگوید که تصمیم دمیر در مورد تابلوی این زلیخا پیگیری کرده بود. مژگان میگوید که بهانه رنگ کردن دیوار را ادامه بدهد و در آخر دمیر را دست به سر کند، زیرا او تصمیم ندارد که تابلو را به دیوار نصب کند.
بهیجه به بیمارستان پیش مژگان می رود. او شناسنامه جعلی فکرت را نشان میدهد و میگوید که فکرت به آنها دروغ گفته و حتما قصد کشتن تکین را دارد تا میراث او را بالا بکشد. مژگان میگوید که در این صورت آنها باید به تکین خبر بدهند. بهیجه میگوید که آنها نباید فعلا کاری کنند و در فرصت مناسب از این مدرک استفاده کنند. فکرت به باجه تلفن عمومی می رود و با یک نفر تماس میگیرد. او خبر میدهد که به خانه تکین راه یافته و کسی به او شک نکرده است.
شب در خانه، تکین با ایلماز صحبت میکند تا او را متقاعد کند که با دمیر در مورد عدنان صحبت کنند.
در خانه دمیر نیز هولیا با دمیر صحبت میکند تا او را راضی به حرف زدن با خانواده ایلماز کند.
همگی آماده شده و به سمت کلوپ شهر می روند.
بهیجه نیز به عنوان بزرگتر مژگان می آید. تکین و هولیا نیز حضور دارند.
هولیا و تکین شروع به صحبت کرده و میگویند که برای خاتمه دادن به این مشکلات و به خاطر آینده بچه ها و آرامش همه، آنها باید از یکدیگر جدا شوند. مژگان میگوید که او قصد طلاق از ایلماز را ندارد و آنها باید با هم کرمعلی را بزرگ کنند. دمیر نیز با عثبمین میگوید که او زلیخا را طلاق نمیدهد. ایلماز میگوید که او اجازه نمیدهد عدنان پیش دمیر بماند. آنها دوباره با یکدیگر مشغول بحث و دعوا می شوند. زلیخا عصبانی شده و از آنجا می رود.
صبح روز بعد، با خانه تکین تماس گرفته و خبر میدهند که در کارخانه آتشسوزی شده است. تکین سریع به سمت ماشین می رود و فکرت نیز همراه او می رود. در مسیر، آنها به محلی می رسند که جاده با سنگ بسته شده است. آنها پیاده می شوند. همان لحظه آنکارایی ها از بالای کوه به سمت آنها شلیک میکنند. تکین و فکرت سریع پست ماشین پنهان شده و خودشان نیز شروع به تیر اندازی میکنند. فکرت مراقب تکین است تا آسیب نبیند. آن دو نفر فرار میکنند. فکرت عصبانی شده و سریع سوار ماشین میشود و بی اعتنا به تکین، دنبال افراد مسلح می رود.
دمیر در حیاط خانه مراسم رسمی تدارک دیده و خبرنگاران زیادی را دعوت کرده است. او در این باره به هولیا و زلیخا چیزی نگفته است و آنها متعجب هستند. وقتی همه می آیند، دمیر به حیاط رفته و پشت میز مینشیند. او عدنان را بغل کرده و در مورد شایعات اخیر و مسأله تیر خوردن عدنان و مشکل بین خودش و ایلماز صحبت میکند و میگوید که میخواهد به شایعات پایان دهد. ایلماز که برای دیدن عدنان به آنجا آمده بود، در حیاط بین جمعیت ایستاده و به حرفهای دمیر گوش میدهد.
دمیر بین همه اعلام میکند که عدنان، پسر ایلماز است.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 273 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 274 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم