خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 292

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 292 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 283

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 292

مژگان به بیمارستان می رود و همکاران به او حاملگی اش را تبریک می‌گویند. شرمین برای گرفتن داروهایش به بیمارستان آمده و خبر بارداری مژگان را شنیده و متعجب می شود. او به مژگان تبریک می‌گوید.
تکین پیش ایلماز رفته و با او صحبت میکند و میگوید که حتما مست بوده و چیزی یادش نمی آید، اما حق ندارد به زنش تهمت بزند. ایلماز دوباره حرف خودش را تکرار میکند. تکین عصبی شده و می‌گوید که اگر او بخواهد مژگان را بی عفت بخواند، از فرزندی طردش می کند. ایلماز می‌گوید که حاضر است طرد بشود اما کاری که نکرده را گردن نگیرد و باز هم تاکید میکند که مطمئن است آن بچه از ایلماز نیست.
در خانه دمیر سر میز صبحانه، دمیر از ثانیه سراغ غفور را میگیرد. ثانیه می‌گوید که غفور برای خریدن داروی دام ها به بازار رفته است. دمیر عصبی شده و می‌گوید که داروها دیروز رسیده و در انبار هستند. سپس از اینکه ثانیه حواسش به وضعیت مزرعه و کارها نیست او را دعوا میکند و به او هشدار میدهد که با این وضع بیرونشان میکند. زلیخا از دمیر میخواهد که بحث را ادامه ندهد. ثانیه نگاه معناداری به سودا کرده و می رود. سودا از دمیر میخواهد که سخت نگیرد و زحمات ثانیه را نادیده نگیرد.
شرمین به خانه دمیر آمده و بین صحبت ها خبر میدهد که مژگان باردار است. دمیر به زلیخا نگاه میکند و زلیخا گریه اش میگیرد و سریع به اتاق می رود. دمیر پشت سر او به اتاق رفته و میفهمد که علت ناراحتی شب قبل زلیخا نیز بارداری مژگان بوده است. او به زلیخا می‌گوید که بهتر است سرنوشتش را قبول کند و او نیز مانند ایلماز به زندگی اش برسد. سپس به ذهنش خطور میکند که زلیخا از رابطه زناشویی ایلماز ناراحت است و برای همین خودش نیز اجازه نزدیک شدن به دمیر را نمی‌دهد. زلیخا عصبی می شود. دمیر به او می‌گوید که ایلماز لیاقت عشق او را ندارد و خودش تا زمانی که زلیخا قدر او را بفهمد، منتظرش میماند.
شرمین در سالن مشغول صحبت با سودا است و به او پیشنهاد میدهد که همراهش به کلوپ شهر بیاید. سودا بهانه آورده و رفتن به کلوپ را به بعد موکول میکند. دمیر به سالن آمده و از پیشنهاد شرمین استقبال میکند و سودا را با او راهی کلوپ شهر میکند. زلیخا بهانه آورده و در خانه میماند.
زلیخا لباس مخصوصی مانند هولیا پوشیده و تمام کارگران را دم در عمارت جمع میکند.او به آنها می‌گوید که همگی باید برای حفظ زمین های ارزشمند چکوراوا تلاش کنند و خودش نیز پا به پای آنها همراهشان خواهد بود. همه زلیخا را تأیید کرده و برای او دست می زنند. زلیخا به همراه ثانیه، سوار اسب های هولیا می شوند و به سمت مزرعه می روند. ایلماز نیز بین جمعیت حرفهای زلیخا را می شنود. او هنگامی که زلیخا برمی‌گردد، پیش او می رود و از اینکه زلیخا قصد دارد راه هولیا را ادامه بدهد و دیگر پیگیر فرار با او نیست، با زلیخا بحث میکند. زلیخا طلبکارانه ماجرای بارداری مژگان را یادآوری کرده و بی اهمیت به حرفهای ایلماز داخل خانه می رود.
غفور برای اعزام شدن به آلمان برای کارگری، به موسسه رفته و ثبت نام میکند . هنگامی که غفور به خانه برمی‌گردد، ثانیه از اینکه او دوباره در حال انجام کاری است و از ثانیه پنهان میکند، با او دعوا میکند و نگران است که غفور دوباره به او خیانت نکرده باشد.
در شهر بین همه خبر رابطه بین فکرت و مژگان پخش می شود. چتین در خیابان این خبر را از دو نفر شده و با آنها درگیر می شود. ایلماز همان لحظه می رسد و وقتی این قضیه را می شنود، به شدت عصبانی شده و سراغ فکرت می رود.
چتین پیش تکین می رود و می‌گوید که خبر رابطه بین فکرت و مژگان پخش شده و ایلماز برای کشتن فکرت رفته است. مژگان با شنیدن این حرف شوکه می شود و سریع به همراه تکین دنبال ایلماز می روند.
ایلماز در شرکت به دنبال فکرت رفته و با اسلحه او را تهدید میکند و از اینکه او به ناموسش نظر داشته و به او خیانت کرده است، با عصبانیت با او دعوا میکند.فکرت شوکه و عصبانی شده و چنین چیزی را انکار میکند. تکین و مژگان سر می رسند. ایلماز قصد کشتن فکرت را دارد. همان لحظه مژگان از او میخواهد که دست نگه دارد. سپس با ترس می‌گوید که او حامله نیست و دروغ گفته است. همه شوکه می شوند‌.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 292 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 293 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

2 دیدگاه‌

  1. علی گفت:

    دمتون گرم خیلی راضی ام از پخش خلاصه سریال هاتون مخصوصا از چکوراوا و ستاره شمالی

  2. علی گفت:

    سریال چکوراوا را یادتون رفته ؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *