خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 293
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 293 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
مژگان میگوید که فقط به خاطر نرفتن ایلماز و بی پدر نشدن کرمعلی چنین دروغی گفته، و نمونه آزمایش یک زن حامله دزدیده و آزمایش داده است. ایلماز به شدت از مژگان عصبانی شده و او را به زور سوار ماشین می کند و همراه خودش می برد. تکین سعی دارد جلوی او را بگیرد اما نمی تواند.
ایلماز مژگان را دم خانه دمیر می برد و مقابل همه از او میخواهد که حقیقت را به زلیخا بگوید. مژگان مقابل زلیخا و دمیر و شرمین و سودا، با شرمندگی میگوید که باردار نیست و دروغ گفته است. دمیر از ایلماز میپرسد که علت این نمایش چیست. ایلماز رک به او میگوید که او پسرش و زلیخا را میخواهد و تا وقتی آنها را نگیرد، بیخیال نمی شود. دمیر با عصبانیت میگوید که او هرگز از پسرش و زلیخا نمیگذرد.
فکرت به خانه رفته و ساک خود را جمع میکند تا ای آنها برود. ایلماز به خانه آمده و از فکرت معذرت خواهی کرده و اصرار دارد که او از خانه نرود. تکین نیز به خانه آمده و از فکرت میخواهد که بماند و ایلماز را ببخشد. ایلماز با عصبانیت به اتاق پیش مژگان رفته و مقابل او پول پرت میکند و میگوید که او و بهیجه باید از آنجا بروند و آنها را به استانبول خواهد فرستاد. بهیجه متوجه دروغ مژگان شده و شوکه می شود. ایلماز مطمئن است که بهیجه به او یاد داده تا چنین دروغی بگوید، اما بهیجه قسم میخورد که از این موضوع خبر نداشته است. تکین پیش مژگان آمده و با او دعوا میکند و میگوید که به خاطر دروغ او، نزدیک بود ایلماز فکرت را بکشد و آنها در چکوراوا بی آبرو شده اند. او میگوید که مژگان دیگر از چشم او افتاده است .مژگان با گریه میگوید که پشیمان است و فقط به خاطر کرمعلی این کار را کرده است.
در خانه دمیر با زلیخا به خاطر نمایشی که ایلماز راه انداخته بود دعوا میکند. زلیخا خسته شده و از دمیر میخواهد که بس کند و میگوید که او خودش به خوبی دلیل کار ایلماز را میداند و دمیر نمیتواند به زور زلیخا را عاشق خودش بکند. او از دمیر میخواهد که انقدر دنبال تهدید و دشمنی نباشد، وگرنه در نهایت یکی از آنها خواهند مرد. سپس یادآوری میکند که حتی هولیا نیز سرنوشت آنها را پذیرفته بود و به آنها کمک کرده بود تا به یکدیگر برسند. زلیخا با ناراحتی بیرون می رود. سودا که حرفهای آنها را از پشت در شنیده بود، به اتاق آمده و با دمیر صحبت میکند و سعی دارد او را قانع کند که عشق یک طرفه عاقبتی ندارد.
ایلماز ماشینی را به همراه راننده و مراقب آماده کرده و مژگان را از خانه بیرون میکند. مژگان پسرش را میخواهد اما ایلماز کرمعلی را به او میدهد و مژگان را به زور سوار ماشین کرده و با بهیجه راهی میکند. مژگان با بی تابی فریاد می زند، اما ایلماز به او اهمیت نمیدهد.
تکین به ایلماز میگوید که هیچ مادری مستحق دوری از بچه اش نیست. ایلماز یادآوری میکند که نزدیک بود به خاطر مژگان قاتل بشود .
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 293 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 294 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم