خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 66

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 66 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 66

کوزی فریده را می بیند که از بیرون می آید و از سوال می کند که کجا بوده؟ فریده می گوید که می خواهد با او حرف بزند.فریده درباره رفتن به آنتیپ صحبت می کند.او می گوید که عمر با خانواده اش حرف زده و مادرش می خواهد با فریده آشنا شود و حتی کوزی و دخترها را هم دعوت کرده است.کوزی عقیده دارد که اینکار ریسک است و آنها نمی دانند چطور مورد استقبال واقع می شوند.فریده می گوید که به عمر اعتماد دارد و عمر آنها را در شرایط سخت نمی گذارد.فریده از کوزی خواهش می کند که قبول کند، زیرا این اولین بار است که او برای خودش چیزی درخواست می کند.کوزی قبول می کند اما می گوید که فعلاً اوضاع و شرایط مناسب نیست و او هنوز نتوانسته مشکلات خودش را حل کند و باید در نوبت بمانند.فریده خوشحال می شود که بعدا می توانند اینکار را عملی کنند.
کوزی برای ییلدیز ابراز دلتنگی می کند و به او زنگ می زند و می گوید که آماده باشد که فردا می خواهد او را بدزدد و به یک کوه متفاوت و رمانتیک ببرد.شرف از آنجا رد می شود و کوزی برای اینکه شرف متوجه نشود، طوری صحبت می کند که او فکر کند با دوستش راجع به شکار حرف می زنند.
حنیفه هم به اتاق ییلدیز آمده و او را موقع صحبت کردن می بیند.ییلدیز هم طوری رفتار می کند که او فکر کند با فاطمه حرف می زند و به او وعده می دهد که فردا برای تمیز کاری پیش او برود.حنیفه می گوید که باید از پدرش اجازه بگیرد.ییلدیز می داند که او موافقت نمی کند.سرانجام حنیفه برای یکبار به او فرصت می دهد که پیش فاطمه برود.
روز بعد هوا برفی است و ییلدیز و کوزی با ماشین به طرف کوه می روند. آنها به چامباشی می روند و کوزی به مسئول آنجا خودش را معرفی کرده و می گوید که در آنجا خانه ای اجاره کرده است.مرد راهنما می گوید که از این به بعد، ادامه راه را باید با موتور بروند.آنها سوار موتورها شده و در بین برفها، بطرف آن خانه می روند.آنها مقابل یک خانه بزرگ ویلایی ‌پیاده می شوند.
کوزی مواد خوراکی همراهش آورده تا ییلدیز غذا درست کند.کوزی به قهوه خانه آنجا سری می زند تا ییلدیز غذایی آماده کند.مدتی بعد کوزی با موتوری می آید و به ییلدیز می گوید که آماده شده و سوار شود.
آنها روی برفها موتور سواری می کنند.سپس سوار یک وسیله دیگری می شوند و روی برفها سر می خورند.ییلدیز عمدا خودش را زمین می اندازد.کوزی می ترسد و با نگرانی پیش او می رود ولی متوجه می شود که ییلدیز شوخی کرده است.کوزی به ییلدیز می گوید که آنقدر دوستش دارد که نمی تواند تصور کند.کوزی می خواهد او را ببوسد که باز ییلدیز تکرار می کند که قبل از ازدواج نمی تواند او را ببوسد.کوزی کفری شده و داد می زند.
فریده و قمر، در اتاق پنبه را می بینند که بشدت مشغول خوردن انواع شیرینی و مربا و عسل است.آنها تعجب می کنند که چرا این حجم شیرینی جات می خورد.پنبه استرس عصبی دارد و نمی گذارد که دیگران به شیرینی ها دست بزنند و با ولع، همه را خودش می خورد.
پنبه حالت عصبی پیدا کرده و این بار روی زمین نشسته و بشدت کف زمین را تمیز کاری می کند.امینه و گوکچه می خواهند جلویش را بگیرند،اما او می گوید که برای تمیز کاری اینکارها را می کند و از دست کسی عصبانی نیست.فریده و قمر هم می آیند و او را می بینند.پنبه می گوید که جانوران کوچکی بنام “میک” هستند که با چشم دیده نمی شوند.قمر می گوید که بهتر است او را به دکتر ببرند.پنبه قبول نمی کند.
ییلدیز در آن خانه ویلایی، سفره میز شام رمانتیک و شاعرانه ای درست کرده و روی میز شمع گذاشته و غذا را کشیده و اتاق را چراغانی و تزیین کرده است.
کوزی سر میز شام می نشیند. یبلدیز برایش سوپ می کشد و او خیلی تعریف می کند.یبلدیز می گوید که عشقش را در غذا ریخته است.
صفر به ییلدیز زنگ می زند و می پرسد کجاست؟
ییلدیز می گوید که مادرش خبر دارد و او پیش فاطمه است.صفر می گوید که پدرش فردا منتظر او است.
صفر و ناهیده هم شب هنگام، به چامباشی می آیند.صفر نادیده را به آنجا آورده و بخاطر اینکه ناهیده از زندان بیرون امده، او را سورپرایز کرده است.در این موقع، صفر ماشین کوزی را می بیند.ناهیده حدس می زند که او با ییلدیز آمده است اما صفر می گوید که ییلدیز خانه فاطمه است.آنها مشکوک می شوند که کوزی با چه کسی آمده است. آنها با مرد راهنما به آنجا می روند.کوزی سر میز شام است که صفر از بیرون، آمدنش را خبر می دهد چون فکر می کند با زن دیگری آمده است.ییلدیز مضطرب شده و در اتاق دیگر مخفی می شود.ناهیده و صفر وارد می شوند و فکر می کنند او را موقع ارتکاب جرم، دستگیر کرده اند.کوزی می گوید که می تواند توضیح بدهد اما آنها فکر می کنند به یبلدیز خیانت کرده و به او بدوبیراه می گویند.
ییلدیز بیرون می آید و می گوید که خیانتی در کار نیست.صفر او را ملکه دروغگو می خواند.ناهیده متوجه موضوع می شود و می خواهد آنها را تنها بگذارند.صفر شروع به خوردن غذا می کند که شرف و امینه وارد آنجا می شوند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 66 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 67 مراجعه فرمایید

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *