خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 32

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 32 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 32

دمیر با عصبانیت به سمت خانه رفته و نگهبانان دم در را بخاطر ورود ییلماز دعوا میکند.

او وقتی داخل می رود، به هونکار میگوید که داخل جوب افتاده و لباسهایش خیس شده است.

هونکار ابتدا حرف او را باور نمیکند و نگران می شود. سپس جنگاور تماس گرفته و تایید میکند که دمیر داخل جوب افتاده و برای همین لباسهای او را پوشیده است.

ولی و شرمین و فسون در رستوران نشسته و مشغول غذا خوردن هستند.

ولی می‌گوید که او در استانبول شرکت ماشین‌های آمریکایی دارد و به آدانا آمده تا شعبه جدیدی در آنجا باز کند.

کمی بعد وقتی که فسون می رود ، ولی و شرمین تنها شده و ولی با او خصوصی صحبت میکند تا در مورد دمیر چیزی بگوید.

شب در خانه، شرمین دوباره با صباح الدین بحث میکند و صباح الدین مثل همیشه بحث طلاق را پیش میکشد.

شرمین که از ولی خوشش می آید و تصور میکند او فردی بسیار پولدار است، این بار به راحتی قبول کرده و میگوید که حاضر به طلاق گرفتن است.

ییلماز به خانه فکلی برگشته و اسلحه را به او میدهد و بابت بی اجازه برداشتن آن معذرت خواهی میکند.

سپس میگوید که بیش از این به او زحمت نمی‌دهد و قصد دارد از آنجا برود.

فکلی میگوید که آن خانه برای هر دوی آنهاست و هدف او این است که با کمک یکدیگر، از خانواده یامان ها انتقام بگیرند.

او میگوید که کشتن راه حل انتقام نیست، بلکه باید آرام و با تدبیر، از طریق ضربه زدن به آنها انتقام گرفت. ییلماز کنجکاو است که علت دشمنی فکلی را با خانواده دمیر بداند.

فکلی ماجرا را برای او تعریف میکند و میگوید که بخاطر یامان ها به زندان افتاده، و سپس میگوید که زن و بچه هایش را هنگامی که برای ملاقات او به زندان می آمدند، در تصادف از دست داده و دادستان حتی اجازه شرکت در تشییع جنازه را به او نداده است.

یکی از افراد دمیر که وظیفه گشتن دنبال ییلماز را داشت، با دمیر تماس گرفته و قرار میگذارد.

او برگه ای به دمیر میدهد که داخل آن نام صاحبان زمین های بزرگ چکوراوا است. دمیر با دیدن نام ییلماز به عنوان صاحب دو زمین، شوکه و عصبانی می شود و نمی‌فهمد که ماجرا چیست. او موضوع را به جنگاور و هونکار نیز میگوید.

او مطمئن است که کسی پشت ییلماز است که با او در زندان آشنا شده است.

دمیر تصمیم می‌گیرد صبح به استانبول برود تا این قضیه را پی‌گیری کند.او طبق معمول، به زلیخا میگوید که برای کار به استانبول می رود. سپس از غفور میخواهد که به شدت مراقب خانه و افراد خانه باشد.

هونکار و زلیخا و حامینه در حیاط نشسته اند. هونکار داخل می رود و سپس زلیخا برای آوردن شیر بچه به اتاق می رود. حامینه، کالسکه عدنان را به دست گرفته و وقتی کسی پیش او نیست، از خانه بیرون می رود.

در آشپزخانه، فادیک با کنایه به ثانیه میفهماند که چیزی بین گولتن و صباح الدین است. ثانیه عصبانی شده و از او میخواهد که دیگر چنین حرفی را تکرار نکند.

وقتی زلیخا به حیاط می آید و میبیند که عدنان نیست، با نگرانی تمام خانه را میگردد. او با فریاد میگوید که پسرش گم شده و همه شروع به گشتن میکنند.

امینه، عدنان را با کالسکه به جاده برده و سپس کالسکه را گوشه ای رها میکند و خودش به گشت و گذار مشغول می شود. یک نفر کالسکه بچه را میگیرد و می‌برد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 32 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 33  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *