خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 304
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 304 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
ایلماز تصادف کرده و با ماشین از دره پایین پرت می شود. دمیر و زلیخا با ناباوری به این صحنه نگاه میکنند. آنها سریع از ماشین پیاده شده و پایین می روند تا ایلماز را نجات بدهند. ایلماز داخل ماشین بیهوش افتاده و به شدت آسیب دیده است. دمیر سعی دارد او را بیرون بیاورد و زلیخا با داد و فریاد التماس میکند که ایلماز را نجات بدهد. عده ای از اهالی شهر آنجا آمده و صحنه را میبینند. یکی از آنها با فریاد میگوید که بنزین ماشین در حال بیرون ریختن است و همین حالا ماشین منفجر می شود. زلیخا با گریه و فریاد از دمیر میخواهد که ایلماز را بیرون بکشد. دمیر به سختی ایلماز را بیرون کشیده و با زلیخا از ماشین فاصله میگیرند. همان لحظه ماشین منفجر می شود.
فکرت در دفتر خود با یک نفر تلفنی صحبت میکند و به او خبر میدهد که به تمامی سندهای دمیر دسترسی پیدا کرده و متوجه شده است که ایلماز به خاطر فرار با زلیخا و نیاز به پول، همه دارایی اش را به هولیا فروخته است. سپس میگوید که همه اموال دمیر به نام لیلا است و چیزی برای عدنان نیست، زیرا عدنان پسر ایلماز است. او در ادامه میگوید که دشمن آنها یکی است و اگر میخواهد با او همکاری کند. او متوجه می شود که فردی به نام بختیار که از افراد آنهاست، به چکوراوا آمده و میگوید که آمدن او خوب است و به دردشان میخورد.
مژگان کرمعلی را به بیمارستان برده و سریع از آیکوت میخواهد که او را معاینه کند. آیکوت توموگرافی انجام میدهد و میگوید که کرمعلی سالم است و اتفاقی نیافتاده است. خیال مژگان راحت می شود.
فکرت مدارک را داخل داشبورد گذاشته و به بیمارستان می رود تا بختیار را ببیند. بختیار دکتر جدیدی است که به بیمارستان آمده و بین همکاران، میگوید که پسر دایی فکرت است. فکرت به او خوشآمد گفته و با هم احوالپرسی میکنند.
فکرت دم در بیمارستان مژگان را میبیند و مژگان ماجرا را برای او تعریف میکند. فکرت اصرار میکند که با مژگان به تفریح بروند.
در حیاط خانه، راشید به غفور میگوید که دلش میخواهد به آلمان برود زیرا خیلی ها برای کارگری به آلمان رفته و وضعشان خوب می شود. غفور با او بحث میکند و از او میخواهد که خیالبافی نکند. راشید به او میگوید که حتما به او حسادت میکند و خودش میخواهد به آلمان برود. غفور از او کلافه شده و او را سراغ کارهای انبار می فرستد.
دمیر و زلیخا، ایلماز را به بیمارستان می رسانند. آنها پریشان هستند و زلیخا مدام گریه میکند. دمیر از بیمارستان با تکین تماس میگیرد و خبر میدهد که ایلماز تصادف کرده است. تکین که پیش وکیل در مورد پرونده قتل هولیا بوده، سریع خودش را به بیمارستان می رساند.
حال زلیخا خوب نیست و گریه میکند. دمیر به اصرار او را راضی میکند که آرامبخش بزند.
در خانه سودا پیش عزیزه خانم به اتاق هولیا می رود و مشغول صحبت با او می شود تا او را آرام کند. ثانیه متوجه شده و با عصبانیت آنجا می رود و به خاطر رفتن سودا به اتاق هولیا با او دعوا میکند. سودا عصبانی شده و سر ثانیه داد می زند و او را بیرون میکند. سپس با درماندگی عزیزه خانم را بغل کرده و گریه میکند.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 304 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 305 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم