خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 59

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 59 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 59

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 59

زلیخا سوار ماشین صباح الدین می شود و با هم به بیمارستان می روند.

او لباس پرستار می پوشد و وارد اتاق ییلماز می شود و با دیدن وضعیت او گریه اش میکند. او کنار تخت ییلماز نشسته و دست او را میگیرد و از احساسش به او میگوید و از او میخواهد که زودتر خوب شود. کمی بعد آنها به خانه برمیگردند.

صبح روز بعد، ییلماز به هوش می آید. فکلی از خوشحالی گریه میکند. او از ییلماز میپرسد که چه اتفاقی برایش افتاده. ییلماز میگوید‌ که دمیر مقصر نبوده و او خودش با سرعت رانندگی کرده و تصادف کرده است. او میگوید که زلیخا مقابل او دمیر را انتخاب کرده است موضوع برایش سنگین بوده است.

وقتی فکلی به خانه می رود، با هونکار تماس میگیرد. هونکار با عصبانیت جواب او را میدهد. فکلی میگوید که او از روی مردانگی تماس گرفته تا بخاطر آن شب معذرت خواهی کند.

صباح الدین پنهانی به زلیخا خبر میدهد که ییلماز به هوش آمده و حالش خوب است. زلیخا به شدت خوشحال می شود و پیش پسرش می رود و او را بغل میکند.

وقتی ییلماز بهتر می شود، فکلی او را به کارخانه می برد. همه کارگران با دیدن ییلماز خوشحال شده و برای او دعا میکنند.

دمیر و جنگاور زمین بزرگی میخرند تا در آنجا کارخانه احداث کنند تا بتوانند ییلماز را شکست بدهند.

افرادی پیش ییلماز می آیند و میگویند که کارها خوب پیش می رود و با درخواست او موافقت شده و به زودی در جلسه انتخابات صنایع، او رییس خواهد شد.

ییلماز خوشحال شده و به پیشرفت چکوراوا فکر میکند.

شرمین به خانه فسون می رود تا با هم سراغ ولی بروند.

لحظه آخر برای قصون مهمان ناخوانده می آید و شرمین مجبور می شود به تنهایی برود.

ولی با دیدن شرمین شوکه می شود. شرمین با عصبانیت کارهای ولی را به روی او می آورد و می‌گوید که باید پولهای او را پس بدهد.

ولی میگوید که خبری از پول نیست و اگر او بخواهد ادامه بدهد، همه جا خبر رابطه زلیخا و ییلماز را پخش میکند و آبروی خانواده آنها می رود.

شرمین که تا امروز تصور میکرد ییلماز و زلیخا خواهر و برادر بوده اند،با شنیدن این حرف شوکه می شود.

هنگامی که ولی به مهمانخانه برمیگردد‌، چند نفر او را گرفته و به انبار می برند و کتک می زنند. سپس هونکار پیش او می آید و سراغ گردنبند جواهر زلیخا را میگیرد.

ولی ابتدا انکار میکند اما بعد از کتک خوردن، آدرس جواهر فروشی را میدهد. هونکار گردنبند را خریده و به زلیخا پس میدهد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 59 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 60  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *