خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 72

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 72 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 72

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 72

فکلی به آدانا برمیگردد و ماجرای موفقیتشان را برای ییلماز تعریف میکند و او نیز خوشحال می شود.

شب، ییلماز میگوید که امروز زلیخا را دیده و از اینکه نمی‌تواند در دلش از او بگذرد، درمانده است.

روز بعد، دمیر از بیمارستان مرخص می شود و به همراه زلیخا و هولیا به خانه برمی‌گردد.

ییلماز و مژگان در خیابان با یکدیگر برخورد می‌کنند و وسایل مژگان به زمین می افتد. ییلماز از او معذرت خواهی کرده و متوجه می شود که عینک او شکسته است.

فکلی و ییلماز در شرکت هستند و ییلماز از آمدن علاالدین از استانبول، کسی که قرار است با او شرکت تأسیس کنند، مضطرب است.

کمی بعد، چتین داخل می آید و عینکی را که ییلماز برای مژگان سفارش داده بود، به او میدهد. فکلی از این کار ییلماز متعجب شده و به او طعنه می زند.

ییلماز میگوید که به آشنایی و نزدیک شدن به مژگان فکر میکند. فکلی از او میخواهد که اگر فکر و دلش خالی است سراغ کس دیگری برود، وگرنه عشق حالا میانه ندارد.

ییلماز به فکر می رود و میخواهد هرطور که شده، تکلیفش را با زلیخا روشن کند.زلیخا برای خرید بیرون می رود.

ییلماز که دم در کشیک میداده، با دیدن زلیخا او را تعقیب میکند و در جاده راه او را می بندد. او پیاده شده و در مورد زندگی زلیخا سوال میکند.

زلیخا میگوید که آنها خوشحال و خوشبخت هستند. ییلماز میگوید که از این لحظه به بعد دیگر زلیخا برای او تمام می شود و دیگر هرگز راه رو را سد نمیکند.

سپس سوار شده و می رود.

زلیخا به خانه رفته و با ناراحتی به اتاق می رود و عدنان را بغل میکند و با گریه به او میگوید که پدرش را برای همیشه از دست داده است و دیگر او. او ندارند.

ییلماز شب دم خانه مژگان می رود و عینک را به آن میدهد. مژگان ابتدا قبول نمیکند اما سپس قبول کرده و از ییلماز تشکر میکند.

در خانه، ییلماز به فکلی میگوید که داستان زلیخا را برای همیشه تمام کرده و دفتر عشق او را بسته است.

روز بعد، هولیا غفور را صدا زده و از او میخواهد که به دنبال علیرضا بگردد و او را پیدا کند.

شرمین وقتی متوجه می شود که دمیر دیگر برای بتول پول واریز نمی‌کند، با عصبانیت سراغ صباح الدین می رود و او را مقصر میداند و با او دعوا میکند.

صباح الدین بخاطر دخترش، به ناچار تن به خواسته دمیر می دهد و از طلاق منصرف می شود.

ییلماز و مژگان شب به رستوران می روند. ییلماز به مژگان میگوید که میداند بین آنها چیزی شکل گرفته است، برای همین میخواهد همه چیز را در مورد زندگی اش به او بگوید.

او با مژگان حرف می زند و از اتفاقی که زندگی او را زیر و رو کرد برای او حرف می زند. سپس به مژگان میگوید که اگر بخواهد حق دارد که او را ترک کند. مژگان دست ییلماز را میگیرد.

همان لحظه، دمیر و زلیخا وارد رستوران شده و این صحنه را می‌بینند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 72 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 73  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *