خلاصه داستان سریال ترکی زن قسمت ۴۰ + زیرنویس فارسی و دوبله

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت ۴۰ را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال زن قسمت ۴۰

 

انور از خواندن دفتر خاطرات شیرین متعجب میشود و تاسف میخورد و فورا به خدیجه زنگ میزند

و از او میپرسد که شیرین کجاست و وقتی خدیجه میگوید که خانه است انور تلفن را قطع میکند و به سمت خانه راه می افتد.

درست همان موقع که شیرین سراغ دفتر خاطراتش میرود عارف به او زنگ میزند و شیرین به سمت گوشی اش میرود.

عارف به او میگوید که جای مناسبی برای او پیدا کرده است.

شیرین خوشحال میشود و میگوید خیلی زود تودش را میرساند و از خانه بیرون میرود و انور بدون این که او را ببیند به خانه میرسد.

انور باعصبانیت دنبال شیرین میگردد و مدام اسمش را تکرار میکند اما خبری از او نیست.

نیسان در مدرسه بخاطر شعرش اول میشود و جایزه میگیرد.

جایزه او لپتاپ است و او خیلی خوشحال میشود.

دنیز برای تولدش همه هم کلاسی هایش را دعوت کرده و وقتی به نیسان میرسد میگوید که لازم نیست هدیه ای بخرد.

لبخندی که نیسان بخاطر جایزه داشت محو میشود و بغض میکند.

پروانه از بهار میپرسد که مریضی اش چه بوده و بهار هم میگوید خیلی کم بد بختی دارم اینم اضافه شد.

کم خونی شدید دارم که اگه درمان نشه ممکنه بمیرم.

بدتر از اون اینه که انقدر این درمان ها و قرص و دارو ها گرونن که دکتر گفته بیمه میده ولی از بیمه خبر ندارم.

پروانه به او میگوید تو خوب شو اینا حل میشه.

بهار کمی مکث میکند و از او میپرسد بنظرت اگه یه مدت کار نکنم سنا خانم منو اخراج میکنه؟

بخاطر بیمه میگم…

پروانه میگوید عجله نکن بزار اونها هم بفهمن چی میشه.

بهار به حال و روز خودش تاسف میخورد.

شیرین خودش را جلوی قهوه خانه میرساند و برشان سراغش می آید و به او متلک می اندازد.

همان موقع عارف جلو میرود و به او میگوید تو چی میخوای این ادمارو راحت بزار.

برشان میگوید این دختره یه کارایی میکنه حواستو جمع کن. و میرود.

عارف و شیرین قدم زنان میروند تا به خانه ای که قرار است نشانش بدهند برسند.

شیرین میگوید من اینجا ها رو خیلی دوست دارم.

عارف میگوید اینجا جای بی کس و کار ها و قاچاقچی ها و فراریاست.

استانبول چیزایی که نمیخواد دیده بشن رو میفرسته اینجا.

شیرین میگوید من چند روز پیش یه خونواده خیلی عادی رو دیدم.

یه زن و بچه هاش…ادم های خوبی بنظر می اومدن.

عارف جواب میدهد که واقعا هم همینطور است.

ب۶ار همراه دوروک دنبال نیسان میرود و تازه میفهمد که نیسان جایزه گرفته و به او برای این که از کارش مرخصی نگیرد نگفته است.

او از درکی که دخترش دارد خوشحال میشود و بغض میکند.

نیسان به مادرش نمیگوید که حایزه اش لپتاپ است و میگوید که کتاب جایزه گرفته.

وقتی به کوچه میرسند نیسان پیش عارف میرود و مادرش که دور شد به او میگوید که لپتاپ را برایش بفروشد.

مردی که در قهوه خانه است حرفهای نیسان را شنیده و گوش تیز میکند.

عارف وقتی میفهمد که بهار از این موضوع خبر ندارد قبول نمیکند و نیسان را راهی خانه میکند.

مرد دنبال نیسان میرود و لپتاپ او را به قیمت ۲۵۰ لیره میخرد.

نیسان خیلی خوشحال میشود.

شب بهار بچه ها را در اغوش میگیرد و شعر نیسان را میخواند و اشک میریزد و به او افتخار میکند.

وقتی بلند میشود تا شام را اماده کند دوباره سرش گیج میرود.

نیسان هم ۱۰۰لیره از پولش را به مادرش میدهد و میگوید که از پشت کمد ها پیدا کرده.

بهار جا میخورد اما خوشحال میشود و میگوید نمیدونی چه وقت خوبی پیداش کردی.

حتما فرشته ها از اسمون فرستادنش.

بعد هم به بچه ها قول میدهد که انهارا فردا به مرکز خرید ببرد.

شب شده و شیرین هنوز به خانه نیامده و انور بی صبرانه منتظر اوست اما به خدیجه هم چیزی از دفتر خاطرات نمیگوید.

وقتی شیرین میرسد همراه لوند امده و برای همین انور چیزی نمیتواند بگوید.

اما از رفتارش شیرین میفهمد که چیزی شده.

انور حتی سر میز شام هم نمیشیند و شیرین دنبال او میرود و میگوید میدونی این کار چقدر زشته؟

بعد از مدتها یکی از دوستام اومده تو ام اینجوری رفتار میکنی.داری جلوی لوند خوردم میکنی.

انور میگوید من خوردت میکنم؟
تو ذاتا بدنامی و سیلی محکمی به او میزند.

شیرین ناباورانه به او خیره میشود و انور به او میگوید به مادرت چیزی نگو تا شب که تنها شدند با او حرف بزند.

وقتی لوند میرود انور به خدیجه میگوید منو شیرین باهم یکم قدم بزنیم و بیایم.

در مورد این که کلاساشو نمیره میخوام باهاش حرف بزنم
خدیجه عصبانی میشود و میگوید او هم حرف دارد با شیرین اما انور میگوید تو دخالت نکن.

هر وقت دهنتو برای دفاع از شیرین باز میکنی هیچ اتفاقی نمیفته منو شیرین دوتایی باهم حرف میزنیم.

شیرین ترسیده اما همراه پدرش میرود.

انور کمی مقدمه چینی میکند و شیرین یهو میگوید که سر اصل مطلب برود چون سردش است.

و انور میگوید سرما خیلی بده یعنی سارپ هم خیلی سردش شده که توی دریا غرق شه؟

شیرین جامیخورد و سعی میکند خودش را به ندانستن بزند اما انور میگوید ادم وقتی یکی رو میکشه به این چیز ها هم فکر میکنه نه؟

شیرین با ناباوری اشک میریزد و میپرسد که دفتر خاطراتش را خوانده؟

وانور میگوید اره…اگه میدونستم این کار مادرت رو نابود نمیکنه تو رو به پلیس معرفی میکردم. و تا اخر عمرت توی صورتت نگاه هم نمیکردم.

شیرین گریه میکند و میگوید که متاسف است.

اما انور میگوید نه تو متاسف نیستی فقط برای این که گیر افتادی از خودت عصبانی هستی.

مادرت چقدرشو میدونه؟

شیرین میگوید روابطمون با سارپ رو میدونه.

من خیلی کوچیک بودم بس عقل بودم .

کسی که نباید میکرد اون بود که متاهل بود.

انور با تاسف به او خیره میشود و میگوید تو هیچ وقت عوض نمیشی همش بقیه رو مقصر میدونی .

و بعد هم او را تنها میگذارد.

شیرین هم گریه میکند و از او خواهش میکند که ببخشدش.

اما انور به راهش ادامه میدهد.

شیرین هم به خانه میرود و بدون این که درمورد حرفهای پدرش چیزی بگوید از هردوشان معذرت میخواهد.

خدیجه اورا در اغوش میگیرد.

شیرین هم به اتاقش میرود و با نفرت زیر لبش میگوید همه اینا بخاطر توعه بهار.

بهار به بیمارستان به پیش دکتر سینان و ژاله میرود.

دکتر سینان به او میگوید شاید لازم بشود پیوند مغز و استخوان انجام بدهند و برای این کار باید پدر و مادر و نزدیکانش تست بدهند.

بهار قبول نمیکند و میگوید نمیتونم چیزی از اون ها بخوام.

ژاله میگوید میدونم با خونوادت میونه خوبی نداری ولی الان به اونا محتاجی وگرنه خیلی سخت میشه و نمیتونی دیگه حتی کار کنی.

باید یکی هم باشه که موقع انتقال مغز استخوان به بچه ها رسیدگی کنه.

باید به فکر خودت و بچه هات باشی.

بهار قبول میکند…

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قست سریال زن لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت ۴۱ مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *