خلاصه داستان سریال ترکی زن قسمت 135

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت 135 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

خلاصه سریال ترکی زن قسمت 92

سریال زن قسمت 135

شیرین با دیدن پیرل نگران می شود و پیرل در حالی که با نفرت به شیرین خیره شده می گوید: «من نمیخواستم چیزی بگم اما یکی میتونه بهم بگه چرا دخترتون چند روز پیش با شوهر من خوابیده؟ »

خدیجه و انور ناباورانه به او خیره می شوند و هردو به او اعتراض می کنند که این حرفا چیست که به دخترشان نسبت می دهند. شیرین که شوکه شده، به سمت پیرل حمله می کند و فریاد می زند که حرف های پیرل دروغ است.

اما پیرل گوشی اش را بیرون می آورد و عکس ها را رو به خدیجه و انور می گیرد.

انور قلبش را می گیرد و ناباورانه به عکس ها خیره می شود و خدیجه هم حالش بد می شود اما حواسش به انور است.

شیرین که ترسیده مدام می گوید که این عکس ها دروغ است و فتوشاپ است اما انور که می داند او باز هم دروغ می گوید سیلی محکمی به صورت او می زند. شیرین باز هم اصرار دارد که او دروغ می گوید و کم مانده که گریه اش بگیرد.

پیرل ادامه می دهد: «فقط همین نیست. ببینید من واقعا نمیخواستم شمارو ناراحت کنم اما دختر شما در عین حال که با شوهر من خوابیده، با پدر من هم دوسته. با کسی که سن پدربزرگشو داره! » شیرین بدون حرفی و با ترس وارد اتاقش می شود.

انور دیگر طاقت ایستادن ندارد و نفس کم آورده. او به سمت اتاق شیرین می رود و اول رو به خدیجه می گوید: «خدیجه این دیگه از حدش رد شده و ما نمیتونیم با این بی آبرویی زندگی کنیم. » بعد هم از پشت در رو به شیرین می گوید: «همین الان وسایلتو جمع کن و از این خونه گمشو برو و دیگه برنگرد. »

شیرین وسایلش را جمع می کند و از اتاق بیرون می آید و می گوید: «عمل پیوند بهار انجام شد دیگه منو نمیخواین نه؟ »

خدیجه دلش نمی خواهد دخترش از خانه برود اما چاره ای ندارد و شیرین با بغض از خانه بیرون می زند. انور و خدیجه از پیرل می خواهند که شب را آنجا بماند و جایی نرود چون دیگر دیروقت است. پیرل که مات و حیران مانده و نمی داند چه کند همانجا روی مبل دراز می کشد.

شیرین در خیابان ها می گردد و در آخر به در خانه ی سوات می رود. او وقتی سوات را می بیند می گوید که کار خیلی بدی کرده و عکس هایش با سارپ را پیرل دیده.

سوات می گوید که این چیزها دیگر مهم نیست و او را داخل خانه راه می دهد. شیرین توضیح می دهد که همین یک ساعت پیش پیرل در خانه ی آنها بوده. سوات خوشحال می شود و این خبر را به مونیر و سارپ می دهد و خیال آنها را هم راحت می کند.

انور با غم زیادی به بچه های پیرل که خوابیده اند خیره شده و گریه می کند. او به خدیجه می گوید: «ببین چقد معصومن. از اون همه کثافتی که دورشون داره میچرخه خبر ندارن… میتونی فکرشو بکنی اینا برادرای نیسان و دوروک هستن… » خدیجه سعی می کند او را ارام کند و به اتاق خودشان می بردش تا کمی استراحت کند.

بهار خودش را در آینه می بیند و بهتر شدنش را به وضوح حس می کند. او به یاد روزی می افتد که در آینه خودش را آماده میکرد و سارپ با عشق به او خیره شده بود و بعد هم بدون حرفی بغلش کرده بوده و گفته بوده که چقدر خوشگل شده… بهار با ناراحتی پیش جیدا می رود و می گوید که خیلی وقت است که دیگر وقتی خودش را در آیینه می بیند خودش را نمی شناسد و احساس خوبی ندارد.

جیدا لبخند می زند و می گوید که همش به خاطر بیماری است و حالا که می خواهد مرخص شود او را کمی آرایش می کند که جلوی عارف خوب به نظر برسد. بهار کمی خجالت می کشد و می گوید که می خواهد آرایش کند فقط به خاطر اینکه جلوی بچه هایش زیبا دیده شود.

جیدا بیشتر خنده اش می گیرد و شروع به آرایش او می کند. بهار از دیدن خودش که رنگ و رویی گرفته خوشحال می شود.

بچه ها با خوشحالی آماده می شوند و لباس های خوب می پوشند تا جلوی مادرشان زیبا دیده شوند. حتی عارف هم به سلمانی می رود تا مرتب باشد.

صبح زنگ در خانه ی خدیجه به صدا درمی آید و او نگران در را باز می کند. سوات به او می گوید که پدر پیرل است و دنبال دخترش امده. خدیجه ناگهان عصبانی می شود و سیلی محکمی به او می زند و می گوید: «با چه جرئتی اومدی دم خونه من؟ خجالت نمیکشی با دختر من دوست بودی؟ »

انور هم با دیدن او قصد حمله به او را می کند که خدیجه جلویش را می گیرد. سوات می گوید که سوتفاهم پیش امده و بین او و شیرین رابطه ای نیست اما پیرل می گوید که او این حرف را زده. انور دوباره می خواهد به سمت سوات حمله کند و می گوید: «دختر من پیش تو میمونده؟ حتی الانم پیش تو بوده که خبردار شدی دخترت اینجاست؟ »

پیرل از سوات می خواهد که برود تا خودش بچه ها را اماده کند و بیاورد تا انور و خدیجه بیشتر از این ناراحت نشوند و معذرت خواهی می کند.

او سوار آمبولانس می شود که سوات در ان منتظر اوست. سوات می گوید که نظیر از وجود سارپ باخبر شده و به ویلا هم حمله کرده و حالا باید او را به هتل برساند و خیلی مواظب باشند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال زن  قسمت 135 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت 136 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *