خلاصه داستان سریال ترکی زن قسمت 130

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت 130 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

خلاصه سریال ترکی زن قسمت 92

سریال زن قسمت 130

سوات پیش یشیم می رود و به او می گوید: «ممکنه یا نظیر زنده باشه یا یکی دیگه راه اونو ادامه بده! مثلا عظمی. من میخوام بری تو اون خونه و اینو بفهمی. پول خوبیم بابتش میدم! »

یشیم قبول می کند و به سمت خانه نظیر می رود اما نگهبان به او اجازه ورود نمی دهد. همان موقع از خشکشویی لباس برای آن خانه می آورند و یشیم فکری به سرش می زند و به خشکشویی رفته و از مسئول آنجا می خواهد که لباس های عظمی دنیز را به او بدهد!

وقتی یشیم لباس ها را چک می کند از روی سایز و اندازه و بوی آنها متوجه زنده بودن نظیر می شود و فورا به سوات زنگ می زند و با او قرار ملاقات می گذارد و می گوید که پول ها را هم با خود بیاورد.

بچه ها با کسی حرف نمی زنند و روی خوشی به کسی نشان نمی دهند. دوروک می گوید که برای پدرش نامه ای نوشته و ان خط خطی ها را برای نیسان با صدای بلند می خواند. او نوشته: بابای عزیزم وقتی به خوابم میای برام کامیون و کفشای خوشگل بخر.

برای نیسان هم کفش شیک و برای مامانم هندونه. برای بابابزرگ انور هم شیپور… نیسان در حالی که به عارف خیره شده می پرسد: «واسه داداش عارف چیزی نیاره؟! » دوروک می گوید نمیخوام!

پیرل وقتی وارد خانه می شود با سارپ روبرو می شود که دارد با بچه ها بازی می کند.

او با خوشحالی سارپ را در آغوش می گیرد و سارپ با خوشحالی به او می گوید که بهار زنده است.

پیرل خشکش می زند و سارپ او را در آغوش می گیرد ولی وقتی می بیند که واکنشی ندارد عصبانی می شود و به او می گوید که چرا چیزی نگفته؟ نکند که او هم همه چیز را میدانسته! و قصد رفتن می کند که پیرل غش می کند.

سارپ به سمت او می رود و تا وقتی به هوش بیاید با نگرانی کنارش می ماند و از او معذرت خواهی می کند و می گوید: «من نفهمیدم چه شوک بزرگی بهت وارد کردم پیرل. ببخشید بهت تهمت زدم. » اما پیرل همچنان چیزی نمی گوید.

عظمی به کسی که مامور کرده تا یشیم را دنبال کند زنگ می زند. او می گوید که یشیم فقط کارهای روزانه اش را می کند و به خشکشویی یا آرایشگاه می رود. عظمی می فهمد که حتما یشیم بویی برده!

وقتی حال پیرل کمی جا می آید سارپ از او کمک می خواهد و می گوید: «پیرل تو همیشه مثل یه دوست کنارم بودی و کمکم کردی. اینبارم بهم نه نگو… » پیرل به او لبخندی می زند و می گوید: «تو هرکاری ازم بخوای من انجام میدم… »

سارپ می گوید که باید شیرین را هرطور شده پیدا کنند. پیرل همان موقع به سوات زنگ می زند و با خوشرویی می گوید: «بابا من امروز بد رفتار کردم ببخشید. میشه امروز بیام پیشت تا یکم حرف بزنیم… »

سوات قبول می کند اما به او می گوید که آلپ را با خود نیاورد و پیرل هم قبول می کند.

از طرفی مونیر به سوات می گوید که سر قرارش با یشیم رفته اما خبری از یشیم نشده و حتما اتفاقی برایش افتاده است.

همان موقع یشیم به مونیر زنگ می زند و می گوید که تصادف بدی کرده و نتوانسته خود را برساند و بعدا حرف می زنند.

یشیم با سر و صورت زخمی و ترس روبروی نظیر نشسته است. نظیر به او می گوید: «از این به بعد باید واسه من کار کنی… تو خودت میدونی من زنارو نمیکشم! اما اگه یه بار دیگه بهم خیانت کنی نمیتونم قولی بهت بدم! » یشیم با ترس به او خیره می شود.

شیرین برای اینکه اعتماد سوات را جلب کند به او می گوید که دیگر علاقه ای به سارپ ندارد و تنها دشمن او که باید بجنگد فقط بهار است.

نه زن دیگر و نه پیرل. او می گوید که دلش می خواهد همراه سوات به پیرل کمک کنند.

همان موقع زنگ در خانه به صدا در می آید و سوات از شیرین می خواهد که به اتاقش برود.

سوات وقتی در را باز می کند با سارپ و پیرل روبرو می شود و تعجب می کند اما چاره ای ندارد که آنها را به خانه راه بدهد. او فورا به آشپزخانه می رود و به شیرین زنگ می زند و می گوید که به هیچ وجه از اتاقش بیرون نیاید! اما پیرل و سارپ از قبل به اتاق شیرین رفته اند و شیرین با پوزخند به آنها نگاه می کند.

سارپ جلو می رود و از شیرین می خواهد که همراه او به بیمارستان بیاید.

شیرین قبول نمی کند و سارپ دست او را می گیرد تا به زور ببرد و تهدید می کند که اگر نیاید او را خواهد کشت.

شیرین می گوید: «تو منو نمیشناسی! شاید من مردنم واسم مهم نیست و از اینکه خودم بمیرم تا بهارم باهام بمیره بیشتر لذت میبرم! »

سارپ سکوت می کند و بعد با چشمان اشک آلود به شیرین خیره می شود و التماسش می کند که همراه او بیاید اما شیرین نیم نگاهی به او می اندازد و از او می خواهد که بیرون برود.

سارپ جلوی پای او زانو می زند و ملتمسانه از او می خواهد که همراهش بیاید.

شیرین کمی به او نگاه می کند و بعد از پیرل و سوات می خواهد که بیرون بروند چون می خواهد با سارپ معامله ای کند!

او به محض خارج شدن آن دو در را قفل می کند و بعد به سارپ نزدیک و نزدیک تر می شود و می گوید: «به نظرت هوا گرم نشده؟! ژاکتتو در بیار! »

سوات پیرل را سرزنش می کند و می گوید که چطور به خودش اجازه داده تا سارپ را به اینجا بیاورد!

بعد هم حرص می خورد که چرا سارپ و شیرین هنوز از اتاق بیرون نیامده اند.

پیرل می گوید که با عذاب وجدان اینکه اجازه بدهد بهار بمیرد نمیتواند زندگی کند.

کمی بعد سارپ و شیرین از اتاق خارج می شوند و سارپ می گوید که به بیمارستان می روند.

بعد هم جلو می رود و پیرل را در آغوش می گیرد و تشکر می کند.

سوات از شیرین می پرسد که چرا همچین کاری کرده و شیرین با موذی گری می گوید: «این پیوند شاید بتونه زندگی بهارو نجات بده. اما ازدواجشو هرگز! »

بعد هم عکس هایی را در گوشی اش به سوات نشان می دهد!

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال زن  قسمت 130 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت 131 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *