خلاصه داستان سریال ترکی زن قسمت 148

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت 148 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

خلاصه سریال ترکی زن قسمت 92

سریال زن قسمت 148

انور به اتاق شیرین می رود و از او می خواهد بشیند تا کمی صحبت کنند.

او به شیرین می گوید: «میدونی که هرکاریم کنی، بازم بچه ی مایی.. هممون اشتباه کردیم… ولی من میخوام دوباره مثل قبل شیم… میدونم سرت داد کشیدم و درکت نکردم.. معذرت میخوام.. »

شیرین چشمانش پر از اشک می شود و پدرش را در آغوش می گیرد و می گوید: « دلم واسه بغل کردن تنگ شده بود…تو همیشه بهترین بابای دنیا بودی… بابا منم واقعا میخوام مثل قبلنا بشیم و حتی به خاطر این هرکاری بگی میکنم. »

شیرین کمی مکث می کند و می گوید: «فقط یه چیز ازم نخوا… ازم نخوا بهارو دوست داشته باشم. من یجوری ازش کینه دارم که همه ی قلبمو گرفته… » انور با ناراحتی می گوید: «مگه بهار چیکارت کرده؟ »

شیرین با ناراحتی تعریف می کند: «بچه که بودم، مامانم همیشه تو خلوت خودش گریه میکرد. فکر میکردم تقصیر منه که اون ناراحته. بعدها فهمیدم خواهر دارم و فهمیدم که مامانم به خاطر اون گریه میکرده… اون خیلی مامانمو ناراحت کرده. برای همین ازم نخوا که ببخشمش. »

انور صورت او را نوازش می کند و بعد می گوید: «پس سواتو فراموش کن.. »

شیرین قبول می کند و بعد دوباره پدرش را در اغوش می گیرد و بعد هم می رود و به خدیجه می گوید که با پدرش آشتی کرده و از این بابت خیلی خوشحال است و دوست دارد مثل قدیم دوباره دور هم قهوه بخورند. او وقتی به آشپزخانه می رود به سادگی پدر و مادرش پوزخند می زند.

پیرل کنار سارپ می نشیند و از او معذرت خواهی می کند و می گوید که نمیخواسته او را ناراحت کند و برایش مشکل دیگری بوجود بیاورد وگرنه او هیچ چیز را از سارپ مخفی نمی کند. سارپ فقط ب گفتن باشه اکتفا می کند. پیرل به پدرش زنگ می زند و می گوید که نمی داند چطور سارپ را راضی کند که همراهش بیرون برود. سوات می گوید: «از بچه ها استفاده کن. به اونا نمیتونه نه بگه! »

صبح، پیرل به سارپ می گوید که اگر راضی باشد دوقلوهایشان را برای هواخوری بیرون ببرند چون بچه ها خیلی وقت است که رنگ بیرون را ندیده اند. سارپ هم قبول می کند.

بهار پیش عارف می رود و می گوید که اگر می شود، با دوستش که برای کارگری در مغازه، کسی را میخواسته، حرف بزند تا او بتواند کار کند. عارف می گوید که اگر ژاله این اجازه را به او داده باشد با دوستش صحبت خواهد کرد.

بعد هم از بهار می پرسد که از شوهر سابقش خبری شده یا نه؟ بهار می گوید نه و عارف می گوید: «خوبه… به خاطر اینکه بهت چشم دارم نگفتم خوبه، چون دیگه ندارم! فقط چون نمیخوام تو و بچه ها صدمه ای ببینین گفتم. »

بهار با شرمندگی از مغازه بیرون می رود که همان موقع پیامی به گوشی اش ارسال می شود که بهار شوکه می شود و روی زمین می نشیند. عارف او را از مغازه می بیند و نگرانش می شود و سراغش می رود تا کمکش کند بلند بشود.

بهار با شرمندگی می گوید: «یه پیام به گوشیم از طرف سارپ اومد که گفت میخواد فردا منو ببینه…. »

بعد هم با شرمندگی سرش را پایین می اندازد و می گوید: «من به خاطر پیام اون پاهام سست شد و افتادم زمین و باز تو بودی که بلندم کردی… همیشه تویی که کمکم میکنی و من نمیدونم چجوری باید اینو جبران کنم. من واقعا آدم خودخواهیم… عارف ازت خواهش میکنم دیگه کمکم نکن چون من لایقش نیستم. » و گریه اش می گیرد و وارد خانه می شود.

بهار به همه گفته که قرار است با سارپ ملاقاتی داشته باشد. جیدا از این بابت خوشحال نیست اما ییلز ذوق این را دارد که بهار قرار است کسی که دوست دارد را ببیند. جیدا می گوید: «بهار هرچی گفت با قلبت بهش گوش نده با عقلت گوش بده.. »

بهار به لابی هتلی می رود و آنجا منتظر می نشیند. از طرفی شخصی به مدرسه نیسان می رود و به او می گوید که دوست پدرش است و چون پدرش دلش برای او و دوروک تنگ شده، دنبالشان آمده تا آن دو را به دیدن سارپ ببرد. نیسان با خوشحالی دست دوروک را می گیرد و همراه ان مرد می رود.

در لابی، مونیر پشت به بهار می نشیند و می گوید: «اومدم تا چهره ی واقعی سارپ رو نشونت بدم.. اول اینکه بچه هات دست ما هستن و اگه خطایی کنی دیگه نمیبینیشون… » بعد هم گوشی اش را به بهار می دهد و با نیسان و دوروک تماس تصویری برقرار می کند.

بچه ها با ذوق به بهار می گویند که قرار است به دیدن پدرشان بروند. بهار گریه اش می گیرد و بعد مونیر به او می گوید که روبرویش را نگاه کند. بهار به پیرل که همراه بچه هایش است خیره می شود.

مونیر می گوید: «این زن و اون دوتا بچه زن و بچه ی سارپ چشمه لی هستن… »

بهار در حالی که با ناراحتی تعجب کرده به انها خیره می شود و چهره ی پیرل را به یاد می آورد که یک بار در مدرسه نیسان او را دیده بود. بعد هم سارپ را می بیند که به انها ملحق شده و یکی از پسرهایش را در آغوش می گیرد و همراه پیرل بیرون از هتل می رود.

بهار به آرامی و در حالی که چشمانش پر از اشک شده اسم سارپ را به زبان می آورد و بعد از جایش بلند می شود تا آنها را بهتر ببیند…

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال زن  قسمت 148 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت 149 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *