خلاصه داستان سریال ترکی زن قسمت 156

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت 156 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

خلاصه سریال ترکی زن قسمت 92

سریال زن قسمت 156

وقتی بهار می رود تا بالش و لحاف بیاورد و تا نزدیک شومینه بخوابند، بالاخره خودش را رها می کند و به شدت و بی صدا گریه می کند.

از طرفی سارپ هم وقتی برای اوردن هیزم بیرون می رود او هم گریه اش می گیرد.

پیرل به مونیر می گوید: «تو میدونستی همچین حمله ای قراره بشه؟ » مونیر سکوت می کند و پیرل می گوید: «حالا تو اون خونه هستن. خانوادگی.. چه خوب! »

مونیر برای اینکه او را آرام کند می گوید: «الان تو اون خونه حتی آب هم نیست و سیستم گرمایشی شم خرابه. فکر نکنم بهشون خوش بگذره. »

پیرل با خشم می گوید: « انقدر احمقی که نمیبینی این سختی اونارو به همدیگه نزدیک میکنه! »

عارف به خدیجه می گوید که نگران بهار و بچه هاست. خدیجه می گوید: «منم… نمیدونم سلامت رسیدم یا نه… »

آنها همگی پریشان هستند و از طرفی نگران حال بهار و بچه ها هم هستند. جیدا چشمانش را باز می کند و با ناراحتی می گوید: «ِیعنی جیدا الان تو سردخونه ست؟ سردش میشه… » و بعد پتو را از روی خودش می کشد. بعد هم با حالت ماتم زده ای می گوید: «همه ی این اتفاق ها به خاطر اون بی حیا شد میدونید. اگه انقدر به سارپ گیر نمیداد و با دروغ زندگی مردم رو زیر و رو نمیکرد الان ییلز زنده بود… »

عارف از او می خواهد که جلوی انور و خدیجه اینگونه صحبت نکند. و بعد به انور هم می گوید باید هرطور شده از حال بهار جویا بشنود.

ناگهان خدیجه با عصبانیت از جایش بلند می شود و به اتاق شیرین می رود و به سمت او حمله می کند و با داد و فریاد می گوید که باید انها را همین حالا به دیدن سوات ببرد.

شیرین می گوید که نمی تواند این کار را بکند و بعد وقتی جدیت مادرش را می بیند می گوید فردا صبح می بردشان و خدیجه هم که به او اعتمادی ندارد گوشی او را می گیرد و می گوید: «برای اینکه زنگ نزنی بهش که بگی اینارو راه نده تو! » شیرین هم به ناچار گوشی اش را به او م دهد.

وقتی بچه ها خوابیده اندو بهار هم نیسان را نوازش می کند، سارپ با ناراحتی رو به او می گوید: «میدونم از دستم خیلی عصبانی ای… ولی علیرغم همه ی اینا بودن باهاتون اینجا انقدر خوبه که… » بهار آرام اشک می ریزد و چیزی نمی گوید.

وقتی امره متوجه نبود بهار می شود، به محله ی او می رود و سراغش را می گیرد. یوسف و مردم محله به او می گویند که اینجا درگیری پیش آمده و یکی از همسایه ها هم به ضرب گلوله کشته شده… امره نگران بهار می شود و یوسف می گوید که بهار خوب است اما معلوم نیست کجاست.

بهار صبح که بیدار می شود و وقتی می فهمد که همچنان نمی تواند با مادرش تماس بگیرد با عصبانیت به سارپ می گوید: «شارژر نیست. آب نیست. چیزی برای خوردن نیست. دکتر نیست. گرم کننده نیست و دوتا بچه داریم! »

سارپ با شرمندگی به او نگاه می کند و معذرت خواهی می کند. درست همان لحظه افرادی از طرف مونیر می آیند و لباس و اسباب بازی و مواد غذایی می آورند.

یکی از افراد می گوید که این لباس ها و وسایل را پیرل خانم فرستاده.

نیسان با خوشحالی تشکر می کند و بهار اخم می کند چون میداند پیرل کیست.

بعد هم دکتری که همراه خودشان آورده اند نیسان را معاینه میکند و داروهای لازم را به او می دهد.

کمی بعد سارپ دوروک را با خوشحالی صدا می کند تا با هم بروند و اسباب بازی ها را پیدا کنند.

دوروک همراه او می رود و با یک ماشین اسباب بازی روبرو می شود و تعجب می کند و ذوق می کند.

او تصمیم می گیرد برای دوستانش و بچه های خاله ییلز و بورا هم اسباب بازی بردارد. بعد هم بهار بلند می شود تا برایشان صبحانه آماده کند.

نیسان و دوروک لباس های تازه و زیبایشان را به تن می کنند و بعد از مادرشان هم می خواهند که لباس زیبایی بپوشد.

او به اصرار بچه ها با اینکه اصلا راضی نیست چیزی که پیرل خریده را بپوشد، این کار را می کند و بعد دور هم خانوادگی صبحانه اماده می کنند.

اما بعد بهار متوجه می شود که شارژری که بین وسایل بوده خراب است و کار نمی کند…

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال زن  قسمت 156 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت 157 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *