خلاصه داستان سریال ترکی زن قسمت 93

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت 93 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

خلاصه سریال ترکی زن قسمت 92

سریال زن قسمت 93

خدیجه وارد خانه می شود و بهار که از رفتار همه ی آنها تعجب کرده فقط به هر سه شان نگاه می کند. در آخر خدیجه با لبخندی می گوید: «خون مناسب برات پیدا شده.. »

بهار خشکش می زند و چشمانش پر از اشک می شود بعد هم با خوشحالی گریه می کند و خدا را شکر می کند. او انور و خدیجه وعارف را یکی یکی در آغوش می گیرد و گریه می کند.

بعد هم با اینکه دیر وقت است به خانه جیدا می رود و به ییلز و او خبر پیدا شدن خون مناسب را می دهد و هردو را در آغوش می گیرد. آن دو هم با جیغ و داد خوشحالی می کنند. بعد هم دوباره به خانه بهار برمی گردند.

جیدا می پرسد: «خون برای کی بود؟ شیرین؟ »

خدیجه و انور سکوت می کنند و بهار خودش جواب می دهد: «نه! مال شیرین نیست. وای خدا نکنه! »

بهار وقتی می بیند بقیه همچنان سکوت کرده اند با ناراحتی از خدیجه می پرسد: «مال شیرینه؟ »

بعد هم چشمانش پر از اشک می شود و گریه می کند.

جیدا و ییلز سعی می کنند او را آرام کنند و می گویند: «خب چی میشه برای شیرین باشه؟ تو به این فکر کن خون مناسب برات پیدا شده. »

بهار جوابی نمی دهد و خدیجه از بهار می خواهد با هم بیرون بروند تا هوایی عوض کنند.

اما بهار خودش تنها می رود و عارف و جیدا هم به دنبالش می روند.

خدیجه هم بعد از اینکه بچه ها را که در خواب هستند بوسید، خانه را بدون گفتن حرفی ترک می کند.

بهار کنار دریا می رود و عارف و جیدا هم کنار او می نشینند.

عارف به او می گوید: «تو به خاطر شوهر کثافتت و خواهر روانیت میخوای زندگی نکنی؟ »

بهار می گوید: «خواهر و شوهر من با هم رابطه داشتن و من دعا میکنم اون خواهر روانیم بهم خون بده… من چاره ی دیگه ای ندارم وقتی نیسان و دوروک هستن… ولی من به خاطر اینکه خون اون روانی بهم خورده انقدر خوشحالم که… »

بعد هم می خندد و خدا را شکر می کند و خیال عارف و جیدا را راحت می کند. در مسیر جیدا از بهار می خواهد که کمی به عارف فضا بدهد تا علاقه اش را ابراز کند اما بهار معذب می شود و از او می خواهد دیگر حرفش را نزند.

وقتی بهار به خانه می رسد انور با استرس زیادی از او می پرسد که تصمیمش چیست؟ بهار هم می گوید که پیوند را انجام خواهد داد و انور که جا خورده خوشحال می شود و باز هم او را در آغوش می گیرد.

ژولیده به سوهات می گوید: «از چیزی نترس. من نه به بهار چیزی میگم نه پسرم. من فقط پولمو میخوام تا برم! » سوهات به فکر فرو می رود. از طرفی خواب به چشمان سارپ نمی آید و در فکر بهار است.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال زن  قسمت 93 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت 94 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

 

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *