خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت ۳۱ + زیرنویس فارسی و دوبله

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت ۳۱ را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال زن قسمت ۳۱

 

مرشان به دیدن جیدا میرود.

جیدا به او هشدار میدهد که اگر یوسف اورا اینجا ببیند برایش بد خواهد شد چون تو را مسئول بدبختی های پسرش میداند.

مرشان بیخال از او میپرسد ایا چیزی بین عارف و بهار هست؟
جیدا میگوید بنظرم عارف به بهار علاقه داره.

مرشان میگوید باید کاری کنیم بهار از اینجا بره حتی اگه شده کارز کنیم پلیس اونو دستگیر کنه.

و وقتی از اپارتمان خارج میشود عارف را درحال بازی با دوروک و نیسان میبیند و عصبی تر میشود.

نیسان شارژری را که انور از در اپارتمان اویزان کرده بود به مادرش میدهد و بهار با خوشحالی به بچه ها قول میدهد عکس خودش و سارپ را به انها نشان خواهد داد.

دکتر سینان به اتاق کار ژاله در بیمارستان میرود و میگوید برات گل فرستاده بود.

ژاله میگوید دیدم و خواستم بیام تشکر کنم ولی دیدم با دوست دخترت مشغول عشق بازی هستی و با خشم سینان را از اتاق بیرون میکند.

بهار دوروک و نیسان را کنار خودش مینشاند و عکسی از خودش و سارپ را کنار یک خانه چوبی نشانشان میدهد ولی بچه ها دوست دارند بیشتر ببینند برای همین بهار چند عکس دیگر هم نشان میدهد و در اخر چشمش به عکسی می افتد که سارپ کنار مردی ایستاده و پشت سرشان نوشته مغازه بختیار و شماره تلفن هم دارد.

بهار بعد از خواباندن بچه ها کنجکاو میشود و به ان شماره زنگ میزند.

مرد بقال که بختیار نام دهرد جواب میدهد و وقتی میفهمد لهار همسر سارپ است بغض میکند و میگوید سارپ برای تو پیش من یه امانتی گذاشته.

بهار که بعد از چند سال نمیتواند انچه را که میشنود باور کند تصمیم میگیرد همراه بچه ها به ان مغازه که در روستای سارپ بنام تپراکلی هست برود.

شیرین در اتاق تودش نشسته و به سارپ فکر میکند و بخاطر می اورد که هردفعه به بهانه ای برای دیدن سارپ به محل کار او میرفت و یکروز سارپ به او گفته بود که اسم روستای انها توپراکلی است و مردی به نام بختیار از دوستان صمیمی اوست و شیرین از او خواسته بود که او را هم همراه خود به روستا ببرد.

بهار صبح زود با بچه ها راه می افتد و موقع ظهر به ان روستا میرسد و در همان میدان روستا مغازه بختیار قرار دارد.

بهار خودش را معرفی میکند و بختیار با مهربانی بچه هارا در اغوش میگیرد و به بهار میگوید سارپ خیلی جوون بود اون رفت و من هنوز زندم و گریه میکند.

از ان طرف شیرین مثل همیشه نه تنها پدرش بلکه مادرش راهم مقصر میداند و میگوید گوشی منو برگردونید

خدیجه برای این که پدر و دختر را اشتی دهد انهارا کنار ساحل میبرد تا هوایی عوض کنند اما شیرین به تمسخر به مادرش میگوید فکر نکن نمیفهمم میخوای منو بابامو اشتی بدی.

انور میگوید نکنه چیز دیگه ای توی گوشی هست که انقدر ناراحتت کرده ؟
بهتره واقعیت رو به ما بگی.

شیرین عصبی میشود و از پدر و مادرش فاصله میگیرد .

انور به خدیجه میگوید مطمعنم چیز دیگه ای تو اون گوشی هست که این دختر از ما قایم میکنه.

خدیجه به سراغ شیرین میرود و میگوید با پدرت درست رفتار کن اون مثل من نیست اگه به تو شک کنه تا وقتی همه چیو نفهمه ول کن ماجرا نیست

 

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قست سریال زن لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت ۳۲ مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *